روی دست تو نباشه، ثروتم همین داداشه

روی دست تو نباشه، ثروتم همین داداشه

[ ابوالفضل بختیاری ]
روی دست تو نباشه
ثروتم همین داداشه
پاشو لشکرم نپاشه
کمر منو شکستی

تُو دل فرشته رشکه
حرفِ تو دیگه تُو اشکه
دست تو هنوز رو مَشکه 
اومدم چشاتو بستی

پاشیدی و پاشیده شد حالا تموم لشکرم
حرف دلِ داداشته خاکی که ریخته رو سرم
پاشو بریم غارت نشه گوشواره‌های دخترم

رو قول تو کرده خیمه حساب
جلوم نشکن دلخوشیِ رباب
نبَر زینب رو به بزم شراب
****
علمداری که یک کوفی به غارت بُرد مَشکش را
دَمِ دروازه شامی‌ها درآوردند اشکش را

زنانی را که روی خویش را از کور پوشاندند
صلاة صبح تا مغرب میان شهر چرخاندند 

به قرآن‌پاره‌ها آن بی‌وضو‌ها دست‌ها بردند
عروسان علی را از میان مست‌ها بردند

یکی ای کاش بود آن روز و حل می‌کرد مشکل را
و هُل می‌داد از نزدیکیِ زینب اراذل را

نظرات