من علمدارم علمدار

من علمدارم علمدار

[ احد قدمی ]
من علمدارم علمدار 
بر حسینم یار و غمخوار 

تا رسیدم به فرات، بنشستم لب آب
یادم آمد زِ کبودیِ لب طفل رباب

مرو ای صبر و قرارم
گره افتاده به کارم 

 آقام ابوفاضل ابوفاضل...

نه سری مانده نه دستی
کمرم را تو شکستی

چه بگویم به سکین چو سراغت گیرد 
گر بفهمد تو شدی کشته بدان می‌میرد 

نَبُود صبر و قرارم 
گره افتاده به کارم

آقام ابوفاضل ابوفاضل...
****
در حریم قدس مَحرم زینب است 
معنی عشقِ مجسّم زینب است 

آن‌که بر غم هست خاتم زینب هست 
ناخدای کشتیِ غم زینب است 

یک نشان منتشر کرده خدا در باب عشق
کان به‌نام آیت‌الله معظّم زینب است 
****
من غم و مِهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کمدم دستور تا آخر گرفتم 
من بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی 
سبقت از عود و گلاب و نافه و عنبر گرفتم 

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا 
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه‌ی آب فراتم ای اجل مهلت بده 
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

نظرات

امیر حسین امیدیامیر حسین امیدی

من خیلی دوسشدارم