من از کودکی عاشقت بودهام قبولم نما گرچه آلودم ز در راندگانت حسابم مکن گدایم گدایم جوابم مکن اگر کشتند چرا آبت ندادند چرا زان در نایابت ندادند گو چون چاره نیست میروم و میگذارمت ای پاره پاره تنم به خدا میسپارمت