ای ساقی دلاورم طوبای بی برگ و برم

ای ساقی دلاورم طوبای بی برگ و برم

[ مهدی اکبری ]
ای ساقی دلاورم، طوبای بی برگ و بَرَم
از چه به خون نشستی

ای اِرباً اِربا ماه من، ای یک‌تنه سپاه من
پشت مرا شکستی

با هر دو زانویم به دور یاس خوش‌بویم می‌کنم طواف
تا بازویت دیدم تو گویی باز و بشنیدم ضربه‌ی قلاف

کم‌تر بزن بازوی خود را بر زمین
شرمنده‌ام کردی گل اُمّ البنین

برخیز و با آن چشم خون‌آلود خود
رَخت اسیری بر تن زینب ببین

اگه تو بری داداش رقیه آواره می‌شه
جنگ و دعوا به سر غارت گهواره می‌شه

مَشک پاره دیدی اما نیستی داداش ببینی
گوش طفلان به خوای گوشواره پاره می‌شه

تو بمون که موندنت ثوابه
چشمای حرمله به دستای ربابه

یا اَخا یا اَخا، ساقی اَلعَطاشا... 

ای زورِ بازوی حسین، سرت رو زانوی حسین
حرفی بزن عَلمدار

برگو امیر بی‌شکست، جسم تو کوچک گشته است
یا جشم من شده تار

کو قد و بالایت، خجل از داغ لب‌هایت نهر علقمه
خونین‌سر و پایات، رسد از کل اعضایت لوی فاطمه

ساقی لب خشکیده‌ات رد آتشم
بعد تو طهم بی کسی را می‌چشم

بذگو جه سازم با دوچشمان رباب
وقتی عمود خیمه‌ات را می‌کشم

نگاه کن همونایی که چشماتو دریده‌ان
نیزه دست گرفتن و فکر سر بریده‌ان

نمی‌دونم که چرا نگاهشون به خیمه‌هاست
گمونم نقشه برای بچه‌ها کشیده‌ان

از غمت بند دلم میَلرزه
بعد تو امون ز چشم هرزه

یا اَخا، یا اَخا ساقی اَلعَطاشا...

نظرات