
میر حرم اهل سَخا مشکلگشا عباس معمار سقاخونهی امام رضا عباس بچگیام یادم میاد محرما عباس پیر و جوون داد میزدیم شاه وفا عباس ای اهل حرم میر و عَامدار نیام سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد علمدار نیامد زلزله ایجاد کنند از رَجَزهاش قربون سربند سبز یا زهراش خدا میدونه که شمشیر و نیزه حس غرور میکنن توی دستاش آقام اباالفضل اباالفضل اباالفضل... برا ما هیئت و جنون مهمتر از جونه دیوونگی تو هیئتاش سُنّت و قانونه اصالتا ما اهل کربلای حسینیم بچههای خیابون بین الحرمینیم در عشق و جنون کار دلم گذشته از حد مجنون علمدار، سر از پا نشناسد تو پیر عشقی به بادیهی عرش تویی خطیب حسینیهی عرش قبیلهی لیلی مجنونه اسمت پرچم تو عَلم تکیهی عرش آقام اباالفضل اباالفضل اباالفضل صد مرده جون میگیره پای عَلم عباس عیسی میگه زنده شدم من از دَم عباس اربابم عباسه و بر دو عالمی رَشکه چایی روضههاش با آب میدون مشکه اَرزد به هزاران یَد بیضا به یقین یا یک دستِ یداللهی حضرت علمدار ای حرمت قبلهی دلها عباس شاگرد حیدر، یَل زهرا عباس وقتی که میجنگه تو صحن و میدون حیدر میگه مرحبا ماشالله عباس آقام اباالفضل اباالفضل اباالفضل...