منصوره و راضیّه و مرضیّه و زهرا معصومه و نوریّه و صدّیقهی کبری حنّانه و هانیّه و ریحانه و کوثر انسیّه و حوریّه و انسیّة حَورا اینها همگی فاطمه هستند، ولی نیست محبوبیت فاطمه محدود به اینها مادر که نَه! بالاتر از اُمُّ الحَسنِین است دختر که نَه! بالاتر از آن، اُم اَبیها فردوس برین، باغ بهشت است به صورت فردوس برین خانهی زهراست به معنا پیچیده در آن عطر «بِه» و «یاس» و «گَل سرخ» بیرون زده از پنجرهاش شاخهی طوبی روزی که بخندد همهی شهر بهاریست آن شب که بگرید شب عالم شب یلدا آن شب که بگرید همهی شهر بگریند آن شب که بگرید ... چه میآید سر مولا؟! از روی لب مادرمان فاطمه چندیست لبخند فراری شده کاری بکن اَسما کاری بکن اَسما که پریشان شده مادر درد است سراپا و سکوت است سراسر این هیزمِ تر چیست که در آتش آن سوخت یک مرتبه هم مادر و هم دختر و همسر «در» سوخت، ولی مانده به یادم که محمد یک مرتبه بیاذن نشد وارد از این در من خواب بدی دیدهام اَسما، چه بگویم؟! دور کمرش شال عزا بست پیمبر از عطر «بِه» و «یاس» و «گُل سرخ» در این شهر خالیست مشام همه، کافور بیاور ... شاعر: آقای محمدحسین ملکیان