ما سرنمیدهیم به سامان هیچکس جز تو نمیشویم پریشان هیچکس تا دامن عطای تو باشد؛ نمیشویم درعمرخویش دستبهدامان هیچکس ریزهخورهمیشه این آستانهایم با ما نساخته است دگر نان هیچکس وقتی طبیب ماست طبیب طبیبها ما تن نمیدهیم به درمان هیچکس مسکین یتیم اسیر نَه فرقی نمیکند خالی نمانده پیش تو دستان هیچکس ایمان ما به شرط ولای تو کامل است پس ما نمیشویم مسلمان هیچکس با ماتم تو ما غم دیگر نمیخوریم این دیده نیست غیر تو گریان هیچکس حالا اگر بناست که روضهسرا شویم بهترکه روضهخوان دل مرتضی شویم اینقدر آرزوی پریدن بیا نکن مظلوم عالمم تو علی را رها نکن تنهاچراغ خانهی من از برم نرو سوسو نزن نصیب دلم را عزا نکن این خانه بیتودر نظرم قبر میشود با این فراق قبر مرا دست و پا نکن آخر چرا تو آرزوی مرگ میکنی؟! پیش حسین دیگر از این کارها نکن خواب حسین بسته به لالاییات شده این گونه از حسین خودت را جدا نکن شاعر: آقای سعید پیغمبری