
تو دانی از غم عشقت چه دیدم و چه کشیدم هزار شکر که باز آمدی و روی تو دیدم از آن زمان که قدت دور شد ز منظر چشم نه پیش سرو نشستم نه پیش لاله خمیدم سر شکسته که دارم من از نتیجهی عشقم به عالمی نفروشم چرا که از تو خریدم چرا مقیم نباشم به این خرابهی قدسی که هرچه میطلبیدم، ز فیض عشق رسیدم ای بابا هزار بار تو را می زدم صدا به سرِ نی ولی دریغ که یک بار پاسخی نشنیدم ببر ز شام سلامم به کربلا برِ دوست صبا اگر گذری اُفتدَت به کشور دوست اگر به آن سر دور از بدن سری زدهای بیار نفخهای از گیسوی مُعَنبر دوست رواست جان بدهم در جواب تو آری اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست دوباره تا که بیابم به چشم بینایی برای دیده بیاور غباری از درِ دوست منِ یتیم و تمّنای دیدن بابا مگر به خواب ببینم جمال منظر دوست ای بابا به دشت هجر نهال خمیدهای دارم ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست اگر که خاکی و خاکستری است امّا ما به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست ******** بعد از تو شبم نداشت مهتاب از ترس مرا نمیبرد خواب گفتند به من نخوردهای آب من با که از این بلا بگویم مهریهی مادر تو آب است بوسیدن روی تو ثواب است حالا که محاسنت خضاب است رخسار تو را به اشک شویم یه حرف دخترونه الان دیگه یه ماهه که موهام نخورده شونه یه حرف دخترونه النگو هامو دزدیدن پیش خودت بمونه یه حرف دخترونه زن یزید واسم آورد لباس بچهگونه تا قلب من از فراق میسوخت چشم تر از اشتیاق می سوخت دل بی تو شبی که داغ میسوخت تا صبح ستاره میشمردم با صورت نیلگون و زردم بگذار مدینه برنگردم آنقدر برات گریه کردم راهی به نوازش تو بُردم دست نوازشم سوخت موهات الهی که فدات بشم سوخت دست نوازشم سوخت میون دود خیمهها چشَم سوخت ای رفتن تو چو رفتن از جان دیر آمدهای مرو شتابان گفتند تن تو بود عریان بر روی حصیرِ مردم دِه گفتند که خون تو حلال است بابا الف قدم چون دال است بعد از تو مرا چنین سوال است من را چه کسی یتیم کرده کوفه یتیم نواز نیست آغوش تو دیگه چرا سمت رقیه باز نیست کوفه یتیم نواز نیست دیگه به شونه زدنِ موهای من نیاز نیست کوفه یتیم نواز نیست آخه دیگه مثل قدیم رقیهی تو ناز نیست ***** چوب از یزید خوردهای و قهر با منی از چه لبت به صحبت من وا نمیشود خنجر نمیبره هیچ کسی قربونی رو تشنه سر نمیبره آی نامسلمونا کسی انگشتو برا انگشتر نمیبره زود راحتش کنید رو تنش پا نزارید کمتر اذیتش کنید حسین آی ...