اعلی رقیه است معلّی رقیه است

اعلی رقیه است معلّی رقیه است

[ سیدمهدی حسینی ]
اعلی رقيه است، معلّی رقيه است
صلّی رقيه است، مصلّی رقيه است
اَسماء رقيه است، مُسَّما رقيه است
اِنّا رقيه است، فَتَحنا رقيه است
و تا رقيه است، معمّا رقيه است

آيا حديث عاشق دلخون شنيده‌ای
آيات سوره قلم و نون شنيده‌ای
زخم از ستاره بر تنش افزون شنيده‌ای
يا قصّه‌های ليلی و مجنون شنيده‌ای

مجنون حسين و ليلیِ ليلا رقيه است
آن بی‌قرينه‌ای كه به زهرا قرينه است
بر درد و رنج و غصّه نخستين گزينه است
خورشيد گرم اول صبح مدينه است
مدحش همين كه خواهر بی‌بی سكينه است
او غرق ذات، غرق سجايا رقيه است

اكبر صفت سه خوشه‌ی انگور خورده است
خورشيدزاده لقمه‌ای از نور خورده است
حس می‌كنم تنش به تن حور خورده است
يعنی چه كار گره كور خورده است
وقتی گره‌گشای گره‌ها رقيه است

پشت سر اهالی هيئت دعای اوست
حتی دمشق گوشه‌ای از كربلای اوست
هرجا كه هست نام خدا ردّ پای اوست
گفتند روی شانه‌ی عباس جای اوست

يعنی زعيم عرش معلّی رقيه است
هر چند نام آينه كم در مقاتل است
هر كس كه از شما نسروده غافل است
بعد از نماز روضه‌ی تو در نوافل است
تحت كِسای كرب‌و‌بلا پنج كامل است
وقتی شروع صلّی علی با رقيه است

بايد تو را به حد مقدّر بزرگ داشت
درهر بزرگداشت مكرّر بزرگ داشت
با اقتدا به سوره‌ی كوثر بزرگ داشت
از بس رُخَت تداعی مادربزرگ داشت

بايد كه گفت ماه دل‌آرا رقيه است

خاتون محشر است و سراپاش محشر است
پيراهنش به سيب بهشتی مُعطّر است
دختر چه دختری كه زِ هر دختری سر است
بی‌بی چه وجه تسميه‌ای حيرت‌آور است
باب الحوائج همه‌ی ما رقيه است

شيرين‌زبان، گره سر اَبرو نمی‌زند
گيسو پريشان، شانه به گيسو نمی‌زند
چشم كبود، هيچ به آهو نمی‌زند
با فاطمه به جان خودم مو نمی‌زند

اِنسيه با وِجاهت حورا رقيه است

يك شب برای پَر زدنش پَر كشيده شد
اين ماجرا به قسمت آخر كشيده شد
ته مانده‌ی پياله‌ی سر، سر كشيده شد
پای پدر به خانه‌ی دختر كشيده شد

معلوم شد كه هستیِ بابا رقيه است

وقتي كه خوبِ خوب زمين‌گيرِ عشق شد
پرواز كردنش همه تفسيرِ عشق شد
از خواب خوش پريده و تعبيرِ عشق شد
آری سه ساله بود ولی پيرِ عشق شد

يعنی كه از قبيله‌ی ليلا رقيه است

سر يک طرف فِتاد و تنِ لاله يک طرف
افتاد سالِک رَه صدساله يک طرف
غم يک طرف شراره‌ی هر ناله يک طرف
آن‌ شب سوال زن غسّاله يک طرف

اين استخوان و پوست خدايا رقيه است

نظرات