باید برای طور کلیمی درست کرد

باید برای طور کلیمی درست کرد

[ حاج محمود کریمی ]
باید برای طور کلیمی درست کرد
سجاده‌ای گفت و حریمی درست کرد

باید برای مقدمی از بال جبرئیل
یک گوشه ای نشست و گلیمی درست کرد

باید در ازدحام گدا و کمی جا
جایی برای مرد کریمی درست کرد

باید قسم به نور دو عین حسین داد
تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

باید دل حسین هوای نبی کند
شاید دوباره خُلق عظیمی درست کرد

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم  
اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را
بیچاره کن به صبحدمی آفتاب را

امشب خودی نشان بده تا سجده‌ات کنم
از من مگیر فرصت این انتخاب را

نور جبین نیمه شبِ در تَهجُدت
در هم شکسته کوکبه‌ی ماهتاب را

آباد باد خانه‌ات ای زلف پر گره
من از تو دارم این دل خانه خراب را

دستار را ببند و کنارم قدم بزن
شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوه‌ی طوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی

هر شب نصیب سفره‌ی شهرمدینه شد
در کنج خانه نان تنوری که داشتی

ای سر به زیر از همگان سر بلندتر
تسکین عمه بود غروری که داشتی

خَلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود
در کوچه‌های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده
یا که پیمبر است دوباره جوان شده

مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند
مانند خاک آمده شاید زرش کنند

دینی نداشت اصل و نسب هم نداشت او
آخر چگونه در بزند باورش کنند

او خواب دیده بود که عاشق شده همین
او آمده مدینه که عاشق‌ترش کنند

در خانه‌ی حسین اگر اکبری نبود
امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند

پیغمبر و زیارتِ او را بهانه کرد
تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند

آن عده‌ای خوش‌اند که حیران تو شدند
مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند

چشمان تو همین که نهان می‌شود علی
عمه برای تو نگران می‌شود علی

تو رفته اي و زائر رويت شدن فقط
با ديدن امام زمان مي‌شود علي

دنيايِ ما اگر به جمال تو رو كند
هر روز ِسال روزِ جوان مي‌شود علي

بي اختيار ياد صداي تو مي‌كنم
هر لحظه‌اي كه وقت اذان مي‌شود علي

روزي سه بار پشت بلنداي مأذنه
آقايي تو اشهدمان مي‌شود علي

ما كيستيم تازه مسلمان حنجرت
الله اكبر از تو و الله اكبرت

هنگام روبرو شدنِ کارزار شد
کار تمام لشگریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده می‌شود
باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علیست شأن تو شمشیر ساده نیست
باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدی و ضجه‌ی لشکر بلند شد
این چه مصیبتی ست که کوفه دچار شد

از میمنه گرفته و تا پشت میسره
یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جزاین نمی‌شود
شاگرد مجتبی که به جز این نمی‌شود

ای آفتاب روشن شب‌های کربلا
پیغمبر دوباره‌ي صحرای کربلا

ای از تمام عالمیان برگزیده‌تر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد
گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیه و هر جای کربلا

هر چند دیدنی ست ولی دیدنی‌تر است
پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک‌تر به محضر آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو

حالا که می‌روی جگرم را نگاه کن
این چشم‌های محتضرم را نگاه کن

در این لباس‌ها چقدر دیدنی شدی
زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته‌تر برو
افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی‌کنی که علی پیرتر شدم
پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

اصلاً بیا به جای تمنّا جرعه‌ آب
شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد
بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

نظرات