روزی که بال می‌زدم اما پَری نبود
تبلیغات

روزی که بال می‌زدم اما پَری نبود

[ حاج محمود کریمی ]
روزی که بال می‌زدم اما پَری نبود
روزی که حلقه می‌زدم اما دری نبود

روزی که باده عربده می‌زد حریف کو؟
حل می‌شدم درون مِی و ساغری نبود

روزی که در میان تمامیِ عقل‌ها
مستانه نعره می‌زدم و حنجری نبود

روزی که عشق بود و خداوند عشق را
غیر از حسین آینه‌ی دیگری نبود

دیدم حسین گرم طوافی عجیب بود
بر دلبری که هم‌قدمش محشری نبود

می‌خواستم که دل بسپارم نیافتم
می‌خواستم که سر بدوانم سری نبود

آن روز حکم حضرت حق حیدری شدیم
ما را صدا زدند و علی‌اکبری شدیم

باید شنید از دو لبت یا حسین را
باید که دید روی علی با حسین را

از آن شبی که خنده زدی در میان مهد
هر شب علی علی شده لالا حسین را

با هیچ چیزِ عالم عوض نه نمی‌کند
ارباب ما شنیدنِ بابا حسین را

هر پنج وعده تا که اذان تو می‌رسد
مبهوت می‌کند همه حتی حسین را

این‌سان که خیره خیره تو را می‌کند نگاه
باید که دید وقت تماشا حسین را

وقتی به روی دامن زینب نشسته‌ای
گویا گرفته حضرت زهرا حسین را

باغ بهشت را گروِ باده داده‌ایم
دیوانگانِ حضرت ارباب‌زاده‌ایم

وقتی که باز می‌کنی از رخ نقاب را
بی‌چاره می‌کنی ز پِی‌ات آفتاب را

انگشت بر لب‌اند تمامیِ قاب‌ها
داری ز بس که چهره‌ی ختمی مَأب را

جبریل هم گمان کنم این‌ جا مردّد است
آورده در حضور تو اُمُّ الکتاب را

شُکر خدا برای گره‌های کورِ ما
آورده‌ای هزار دَم مستجاب را

چشم پدر زِ شوق و شعف برق می‌زند
وقتی سلام می‌کنی عالی‌جناب را

زینب برای عرض ادب سجده می‌کند
تا دست می‌کِشی سر و یال عقاب را

تو حیدری که آمده تکرار می‌شوی
وقت نَبَرد تیغ علمدار می‌شوی

در خاک می‌روند تمام سوارها
با دیدن تو ای نفس ذوالفقارها

حتی هنوز بین دلیران زبانزد است
یک صحنه از حضور تو در تار و مارها

تو می‌زدی به سینه‌ی لشکر ولی چه سود
یک تن نبود دور و برت از فرارها

تیغ تو چرخ می‌زند و چرخ می‌زند
صدها هزار دست و سرِ نابکارها

از ناز ضرب شست تو بد مست می‌شود
شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها

از ناز ضرب شست تو تکبیر می‌کِشد
عباس، وقت دیدن این کارزارها

نامت حماسه‌ایست که پیدا نمی‌شود
هر یوسفی که یوسف لیلا نمی‌شود

نظرات