
با چشم گریان میرود ... جنّات تجری تحتها الانهار طفلان می رود ... آنقدر او زیباست که ؛ روح، ارباً اربا از تنش حتّی خرامان می رود ... ممسوس فی ذات خدا ... تفسیر قرآن حسین از زیر قرآن میرود ... ابن حسین بن علی ... یعنی که طوفان بن طوفان بن طوفان می رود ... ابروش هم خیبر گشاست ؛ زیرا که سلطان زاده معمولاً به سلطان می رود ... لب تشنه بود آن مرد که ؛ دنبال او دامنکشان در دشت ، باران میرود ... شد خَلقاً و خُلقاً «نبی» ... پی در پی اش ، جان از دل بابا دو چندان میرود ... ارباب شد مهجور از او ... کان دل که با خود داشت ؛ او دارد به میدان میرود ... خرامان خرامان می روی سوی میدان ... علی جان ؛ علی جان می بری از تنم جان ... با ارباً اربا گشتنش ... تکّه به تکّه ، آبروی عید قربان میرود ... جان رفت و دیگر برنگشت ... اکبر چنان برگشت که انگار ، اکبر برنگشت ... پر شد دهان از خاک و خون ... فریاد بابا تا ابد از بین حنجر برنگشت ... چون در حصار نیزه بود ؛ سمت حرم ، آخر سر او تا به آخر برنگشت ... برخورد کرد آنگونه که ... شمشیر دشمن از تنش درحدّ خنجر برنگشت ... برگشت اگرچه در عبا ؛ امّا بمیرم! بعضی از اعضای پیکر برنگشت ... اکبر به میدان زد ولی ؛ مقراض کاری کرد که هم قدّ اصغر برنگشت ...