گیسوی حادثه از غصه سپید است اینجا آنچه باید پیِ او گشت امید است اینجا زنی از خیمه به دنبال برادر آمد آنچه گفتی ز اخبار جدید است اینجا احتمالاً پدر از نعش پسر برخیزد احتمالی که به هرحال بعید است اینجا ای عصای پیری من زودتر کاری بکن قامتم خم شد چرا پس بر نمیخیزی علی کاکُلت خونین، لبت خشک و گلویت پاره است وای بر لیلا، چه تصویر غمانگیزی علی گفت هیچ بابایی ندیده آنچه را من دیدهام دیدمت بر گردن اسبی افتادی علی کسی حریف صدا نیست، حرف دیگر نیست به غیر هلهله حرفی میان لشکر نیست کسی به خاک فُتاده که سرو قامت او قیامتیست که با قامتی برابر نیست به غیر اشک لبی تَر نکرد از آب ولی کجای پیکر صد چاک او به خون تَر نیست حسین دید که تشخیص این بدن سخت است حسین دید که او اکبر است و اکبر نیست به ناله گفت که اُف باد بعد تو به جهان جهان به جز قفس و حُجرهای محقر نیست پدر حروف تنت را کنار هم آورد کتاب حُسن تو را جز حسین از بَر نیست بگو رسند جوانانی از بنیهاشم که بردن تو برای پدر میّسر نیست پدر کنار تو نزدیک بود جان بدهد چه خوب شد که کنار تن تو، مادر نیست چه عاشقانه ز جان میزند صدا وَلَدی ولی چرا به صدای حسین جوهر نیست