حاج مجتبی روشن روان

که چند وقت دگر می‌شویم محرمتان

186
1
که چند وقت دگر می‌شویم مُحرمتان
برای سال دگر نه برای فاطمیه
برای روضه مادر برای ماتمتان

هزار شکر که از لطف پنجره فولاد
میان حلقه‌ی ماتم شدیم هم‌دمتان

بیا دوباره بخوان روضه‌های یابنَ شبیب
که من دوباره بسوزم دوباره با دَمتان

چه شام‌ها که زدی سر به روضه‌ام اما
مرا ببخش نمردم به پای ماتمتان

*****

ساحت عرش غرق غم‌ها بود
جگری در حصار سَم‌ها بود

ناله‌ی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده

هرچه را خورده بود، پس می‌زد
من بمیرم نفس‌نفس می‌زد

هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه

خاتمِ عشق بی‌نگین افتاد
با سر و صورتش، زمین افتاد

در دلِ شیعه‌ها شَرَر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت

سینه‌ی او مسیرِ سوختن است
اثر زَهر، تشنه‌لب شدن است

لااقل داده‌اند تسکینش
پسرش آمده به بالینش

این غریبی که سخت بی‌حال است
کُنج حجره به یاد گودال است

یاد آن تشنه‌ای که عریان شد
بدنش پایمالِ اسبان شد

باز هم شُکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نخورده در دهنش

قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد

پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست

همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصه‌ی حجاب نداشت

اهل بیتش ندیده بد دهنی
وسط بزمِ مِی نرفته زنی

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش