یه سال و نیمه که بار غمت به روی دوشمه حسین جان

یه سال و نیمه که بار غمت به روی دوشمه حسین جان

[ حاج مجتبی روشن روان ]
(یه سال و نیمه که بار غمت
به روی دوشمه حسین جان
یه سال و نیمه که پیراهنت
توی آغوشمه حسین جان) ٢

قدم قدم، قَدّم خمید، با این وجود کسی ندید
یه لحظه از مسیر تو عقب بمونم
هر قطره خون که از سرت، رو پرِ چادرم چکید
سوزش صبرمو رسوند به استخونم

(اون‌که پرچمت رو برداشت من بودم
اون‌که قلب شعله‌ور داشت من بودم
چهل منزل زهرا بودم
علی بودم و حسن بودم) ٢

دیدی رسالتم از کربلا
جهاد گریه بود برا تو
دیدم میون اون تشت طلا
می‌بوسه خیزرون لب‌هاتو

به جای بیرق و علم، سرِ تو بود مقابلم
ماه رُخَت هلال من تو اون شب تار
جاری می‌شد خونِ دلم، به روی چوب محملم
وقتی که قافله می‌رفت به سمت بازار

قامت‌ها منزل به منزل خَم می‌شد
تعداد ستاره‌هامون کم می‌شد
چهل منزل آغوش من
برا طفلت حرم می‌شد

نظرات