
الان یه سال و نیم از داغِ حرم گذاشته کارم تمومه، آب از سرم گذشته روز و شبِ اون روزا از برابرم گذشته کارم تمومه، آب از سرم گذشته یادم میاد اون روزی که تنها رفتی به میدون تو توی گودال بودی شد دنیا شام غریبون بیا شبِ آخر بالاسرِ خواهر بیا بگم چی به حرم گذشته حسین غریبِ مادر... **** دل همه گلای دور و برم شکسته دل تمومِ اهلِ حرم شکسته مثه سرِ بریدت منم سرم شکسته سر و تمومِ بال و پرم شکسته میدیدی از رو نیزه دورِ ما برو بیا بود دیدی چطوری زینب مهمون نامحرما بود تو کوچههای تنگ، با هلهله با سنگ سرِ گلای پرپرم شکسته حسین غریبِ مادر... **** از بس که جانگدازه برا خودم سواله چهجوری زنده موندم بعد سه ساله صدات میزد با گریه میگفت بیا با ناله هرکی میگفت بابات رفت میگفت محاله دیگه نمیدونستم از داغش مُردم یا زندم با دستِ خالی اون شب تنهایی قبرش رو کَندَم رقیه پرپر شد چشام بازم تَذ شد اینا دیگه اشک نیست خونِ زلاله حسین غریبِ مادر...