گیسویِ تو برایِ پریشان شدن بس است چشمت برایِ سَر به بیابان شدن بس است دلدار اگر تویی، به خدا که برایِ ما بیدلترین قبیلهیِ دوران شدن بس است هر روز پایِ یار، قَبا چاک میزنیم کِی گفتهایم پارهگریبان شدن بس است از خِیلِ معجزاتِ تو، یک مهربانیات کُفّار را برایِ مسلمان شدن بس است قدری زِ دستپُختِ خدیجه به ما بده نانش برایِ بوذر و سلمان شدن بس است مبعوث میشوی که بگویی به اَبتَران دختر برایِ کوثرِ قرآن شدن بس است تو آمدی نشان بدهی راه و چاه چیست آئینهدارِ پرتوِ خورشید و ماه کیست قرآن بخوان که سینه به سینه صدا شویم از گورهایِ جَهلِ اَبوجَهل، پا شویم قرآن بخوان که با نَفَحاتِ بهشتیات قدری عوض شویم، کمی با خدا شویم این دستها به شوقِ قنوتت بلند شد تا تکّهای زِ نقشهیِ این «ربّنا» شویم بالی برایِ پر زدنِ ما درست کن تا جبرئیلهایِ مُقیمِ حرا شویم پُشتِ دَرِ حریمِ تو از اولیا پُر است ای کاش بینِ آنهمه، ما نیز جا شویم فانوسِ راه را به یَدُالله دادهای میخواستی که با علیات آشنا شویم یک هشتمِ عدس، به علی عشق داشتن گفتی که کافی است زِ آتش، رها شویم ما را «علی علیِ» تو اینجا کشانده است پائینِ پایِ غارِ حرایت نشانده است بالِ مَلَک کجا و بلندایِ بامِ تو از کهکشان بُرون زده حَدِّ مقامِ تو ای کعبهیِ نگاهِ تو، صدها بِلال ساز قبله، نماز خوانده به بِیتُالحَرامِ تو ذکرِ مُدامِ اهلِ وِلا «یا محمد» است جانِ تمامِ شیعه، به قربانِ نامِ تو اما تو آمدی که بگویی علی که بود این داستان نهفته شده در قیامِ تو هرکس علی شناخت، خدا را شناخته این بود جانِ مطلب و اصلِ پیامِ تو معراج هم اگر بروی، دردِ دل کنی جز مرتضی کسی نشود همکلامِ تو یک نیمهیِ تو «فاطمه» شد، آن یکی «علی» حالا بگو که سجده کنم بر کدامِ تو؟! طبقِ حدیثِ قدسیِ لولاک، گفته اند: زهراست مقتدایِ «علی» و امامِ تو از نورِ این دو، پرتوِ قرآن درست شد با «مرتضیٰ» و «فاطمه» ایمان درست شد سرمایهیِ محبتِ زهراست دینمان یعنی که فاطمه است دلیلِ یقینمان او بانیِ تَفاخُرِ حق بر ملائکه است: او فاطمه است، بندهیِ خلوتگُزینمان در حشر، او سواره و باقی پیادهاند آن بیمثال بانویِ بالانشینمان در دستِ فاطمه است کلیدِ دَرِ جَنان از باغهایِ اوست بهشتِ بَرینمان حوریّهای که با دَمِ اُمّیدبخشِ خویش هجده نَفَس رسیده به دادِ زمینمان آن مادری که صبحِ قیامت یکییکی با مِهر مادرانه کُنَد دستچینمان باید کسی شبیهِ علی، همسرش شود آئینهدارِ جلوهیِ پیغمبرش شود امّا پس از تو، حرمتِ حیدر شکسته شد آیه به آیه، سورهیِ کوثر شکسته شد دیگر کسی به عترتتان اعتنا نکرد این نخلِ ریشهدارِ تناورِ شکسته شد در کوچه، راهِ فاطمهات سَد شد ای پدر در کوچه، گوشوارهیِ دختر شکسته شد سیلی چنان به صورتِ زهرایِ تو گرفت آوردهاند گونهیِ مادر شکسته شد آتش به جانِ لانهیِ آلِ نبی زدند بال و پَرِ کبودِ کبوتر شکسته شد او را چنان زدند که مِسمار، سرخ شد او را چنان زدند که در، سرشکسته شد ما که به پایِ دخترِ تو گریه میکنیم عُمری برایِ دخترِ تو گریه میکنیم