به پریشانی هر زلف پریشان سوگند
تبلیغات

به پریشانی هر زلف پریشان سوگند

[ محمدحسین پویانفر ]
به پریشانیِ هر زلفِ پریشان سوگند
به نفس‌هایِ لبِ خشکِ بیابان سوگند
به تَبِ خاکِ تَرَک‌خورده‌یِ سوزان سوگند
به نمکزار، به هر تشنه‌یِ باران سوگند

صبرِ دنیا به سَر آمد، که سَرآمد آمد
چهارده بار نوشته‌اند محمد آمد

او تجلّیِ اَزَل بر جبروت است، که هست؟
او صراط است و ثُبات است و ثُبوت است 
که هست؟
او سؤالی‌ست جوابش که سکوت است 
که هست؟
آدم، او فلسفه‌یِ سِرِّ هُبوط است، که هست؟

ما ندیدیم که هست آنکه ندانیم که بود
باید او خود بنویسد که بخوانیم که بود

ناگهان پرده برانداخته است از رویش 
تا که کَس‌ را شِکَنَد از شِکَنِ گیسویش 
قبله آرام بگیرد به خمِ ابرویش
که هیاهو بکند زمزمه‌یِ یاهویش

جلوه در جلوه، جمالِ ازلی را دیدند 
قبلِ میلادِ علی بود، علی را دیدند

تشنه‌لب بود زمین، حضرتِ باران را دید
خار در خار، پُر از خار، گلستان را دید
تیره‌جان بود و جهان بود که جانان را دید
پس از آن بود که آدم، خودِ انسان را دید

رحمتِ واسعه‌اش رویِ سَرِ فاطمه است
او نَفَس‌هایِ علی و جگرِ فاطمه است

او فقط بود و فقط بود مسلمانِ خودش
مؤمنِ خویش شد و غرقه‌یِ ایمانِ خودش
جلوه‌ای بود، دوتا گشت دوچندانِ خودش
دید با چشمِ خودش، عینِ خودش، جانِ خودش

در کمالاتِ خودش، نورِ جَلی را می‌دید
او در آئینه‌یِ خود، رویِ علی را می‌دید

ای که قبل از همه، معمارِ دو دنیا شده‌ای 
قبلِ خود آمده، این‌گونه معمّا شده‌ای 
آدم و یوسف و یعقوب و مسیحا شده‌ای 
هرچه خوبان همه دارند تو یک‌جا شده‌ای 

از اَزَل تا به ابد جیره‌خورِ خوانِ تواَند
لات و عُزّیٰ و هُبَل نیز مسلمانِ تواَند

آمدی با نفسِ عشق، پیمبر بشوی
تا که تکثیر شوی، تا که مکرر بشوی 
فاطمه فاطمه، هِی حیدر و حیدر بشوی 
تا حسین و حسن و باقر و جعفر بشوی 

تا رضا و علی و هادی و موسیٰ باشی 
آمدی تا نَفَسِ حضرتِ زهرا باشی 

لبِ تو غرقِ تمنایِ حسین و حسن است 
چشمِ تو ماتِ تماشایِ حسین و حسن است
خیره بر مادر و بابایِ حسین و حسن است
که فقط سینه‌یِ تو، جایِ حسین و حسن است

کیستی کعبه‌یِ ما، ای همه آمالِ علی
ای حسین و حسن و ای سلسله‌یِ آلِ علی

تو جلوداری و شمشیرِ خدا پیشِ تو است
چه غمی هست تو را شیرِ خدا پیشِ تو است
خیبر و بدر و احد، تیرِ خدا پیشِ تو است
که علی، نعره‌یِ تکبیرِ خدا پیشِ تو است

همه حیرت‌زده‌یِ ضربه‌یِ کاری شده‌اند
چه خیالی‌ست اگر آن دو فراری شده‌اند

نسبتِ ماست که از آلِ شقایق باشیم 
و کمی جُرعه‌کِشِ بحرِ حقایق باشیم
این کریمیِ شما بود که عاشق باشیم
قسمت این بود که از لطفِ تو، لایق باشیم

تا بگویند به ما قبله‌یِ دنیا آمد
که علی مژده بده، صادقِ زهرا آمد

مذهبِ ماست به تأسیسِ اباعبدالله
مکتبِ ماست به تدریسِ اباعبدالله 
ما همه مستِ احادیثِ اباعبدالله
نفسِ ماست به تقدیسِ اباعبدالله

کُنیه‌اَت، کُنیه‌یِ عشق است همانندِ حسین
ای به قربانِ دلت، ای دلِ در بندِ حسین

غزه امروز بمان، از دلِ ویران برخیز
راه کم مانده ببین، جبهه‌یِ جولان برخیز
همتی مانده فقط، غیرتِ لبنان برخیز
فتح نزدیک شده، لطفِ شهیدان برخیز

مرگِ صهیون و یَهودا چِقَدَر نزدیک است
به تو سوگند که هنگامِ سحر نزدیک است

نظرات