صدای همهمهی موبدان زرتشتی هنوز مانده به گوش تمام شبپرهها شب ولادت فرخندهی بهاری سبز شب وفات زمستان سرد دلهرهها دوباره نور و طراوت به خانهها آمد نسیم آمد و وا شد تمام پنجرهها جهان به یمن حضورش بهشتی از برکات نثار مَقدَم پر خیر و برکتش صلوات ستارهها به نگاهی شدند سلمانش منجّمان، مسلمان برق چشمانش از انبیای الهی که رفته تا معراج؟ به غیر از او که ملائک شدند حیرانش مقام بندگیاش را کسی نمیداند پیمبران اولوالعزم مات ایمانش بساط ذکر سماوات را بهم میریخت نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش اویسهای قرن را ندیده عاشق کرد تبسّم لب داوودی غزل خوانش شفیع روز جزا گشت و دست حق داد به دست پاک محمّد کلید رضوانش امیر و قافلهسالار کاروان نجات نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات مسیح مکّه شد و نبض مرده را جان داد به مرگ دخترکان قبیله پایان داد خرافههای عرب را اسیر حکمت کرد به جای تیغ جهالت به عشق میدان داد نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت از آن شب که سپیده اذان باران داد نبّیست پیر خرابات و ساقیاش حیدر در ابتدا به علی او شراب عرفان داد تبسّمش به کسی چون بلال عزّت داد مسیر اصلی دین را نشان انسان داد شب تجلّی مهتاب روشن عرسات نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات