فدای پیراهن چاکِ ماهرویان باد هزار جامهی تقوی و خرقهی پرهیز پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز عزیزم، عزیزم، عزیزم، عزیزم فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای تواَم نیست هیچ دستآویز عزیزم، عزیزم، عزیزم، عزیزم دست من گیر که این دست همان است که من سالها از غم هجدان تو بر سر زدهام عزیزم، عزیزم، عزیزم، عزیزم در خانه شدی جفای همسر دیدی مسجد رفتی و غربت حیدر دیدی از خانه و مسجد چو رها میگشتی در کوچه شدی قاتل مادر دیدی گیرم وضو جبیره مقصر مغیره است