
ملک به سجده بخواند، که مالِک ملکوتی نفس به سینه بماند، چه حیرتی چه سکوتیهٔه۷بل و آمدی و سرودم امید این برهوتی چه جلوهای چه جلوسی، چه جذبه ای جبروتی عجب جمالِ جمیلی عجب شکوه و جلالی خدا کند که بیایی... محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی که کردگار صراتی محمدی وجناتی همه حسن سکناتی همه علی، جلواتی چقدر پر برکاتی چقدر فاطمه ذاتی که تو حسینِ حسینی که تو حسی، خصالی خدا کند که بیایی... همین که تیغ بگیری به اقتدار بگیری علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری رکاب توست ابالفضل امیر ماه جمالی خدای غیرت و قدرت علیِ همت و صولت نجف تبارِ شهامت شرفنژادِ شجاعت به تیغ هُول و مَهابت بزن به ریشهی ذلت که جهل و تلخی و غارت رسیده است به غایت که تو امان و امینی، که تو پیمبر آلی برس به دادِ زمانه که کفر را بتکانی که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی حرم بساز و به آنجا سلام ما برسانی برای این همه غزه برای قبرِ نهانی خدا کند که بیایی... کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاهدار دلی را که بردهای به نگاهی به کشتگانِ خودت خوان نماز بر سرِ راهی شهید عشق نخواند نه شاهدی، نه گواهی به عاشقان تو مانده نه قوتی نه مجالی خدا کند که بیایی... مخواه بیتو عزیزم در انتظار بمیرم در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم در این هوای گرفته در این غبار بمیرم بیا که آخر عمری کنارِ یار بمیرم خدا کند که جوابی دهی به قلب ملالی گرفتهام به امیدی دوباره دستِ دعا را که گفتهاند برایم حدیثِ شاه و گدا را نشستهام که بگیرم کمی نگاهِ خدا را برای مادرم امشب برات کرب و بلا را که پیرِزن بفرستد سلام و عرض سؤالی شنیدهام که شب و صبح، گریه نان تو است و هزارن سال غم و روضه داستانِ تو است و هنوز قتلگهش پیش دیدهی تو هست و هنوز عمهی سادات روضهخوانِ تو است و که در برابر زینب به نیزه هست هلالی حسین، با بدنت نعل است کاری کرد که فرقِ روی تو از پشت تو نشد پیدا خلاصه هر چه زنانِ بنی اسد گشتند میان معرکه انگشت تو نشد پیدا شبِ بیگریه من نمیخواهم بعد مُردن کفن نمیخواهم