شد شب معجزهها ذکر عوالم حسن است
493
9
- ذاکر: علی برادران
- سبک: شعر روضه
- موضوع: قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب ششم محرم
- سال: 1402
(شد شب معجزهها ذکر عوالم، حسن است
بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم، حسن است)2
سایهی روی سر این همه خادم، حسن است
اولین گریه کن روضهی قاسم، حسن است
حسنی گشته، حسینیهی دلها امشب
جای هر درد نوشتند، مداوا حسن است
ای حسن جان حرم حضرت دلدار سلام
دست پروردهی عباس علمدار سلام
(یک تنه لشگر دین قبلهی ایثار، سلام
شیر قران علی حیدر کرار، سلام)2
سیزده ساله شدی پیر شهادت طلبان
دادهای یاد، قیامت به قیامت طلفات
تو دلم رو حیدری کردی عمو
وجودم رو مادری کردی عمو
اصلا احساس یتیمی ندارم
تو برایم پدری کردی عمو
راضیه برادرت، بزار برم
جوونیم فدا سرت، بزار برم
یه قسم میدم، که رد خور نداره
تو رو جون مادرت، بزار برم
من چه جوری، پرمو بلند کنم
پیش بابا، سرمو بلند کنم
من به هر دری زدم اما نشد
از زمین مادرمو بلند کنم
با چه امیدی، مادر توی کوچه منو همراه خودش برد
دست پلید، از روی سرم رفت
عمو جان بگو عمه، آیینه قرآن نیاره
بگو نجمه، سر به صحرا نزاره
چه زره تنم کنی، چه یک کفن
به خدا فرقی به حالم، نداره
اکبرت، زره رو شونه داشت چی شد
یا کلاهخود، روی سر گذاشت چی شد
زیر ضربهی عمود فرق سرش
زیر تیغ نیزه دست پاش چی شد
پشت در میزدند، زهرا را
بی خبر میزدند، زهرا را
کوچهی ما پر از ارازل بود
در گذر میزدند، زهرا را
مرد جنگی، یقین سپر دارد
بی سپر میزدند، زهرا را
لبم بوی پدر دارد، عمو جان
سرم عزم سفر دارد، عمو جان
تمام سنگها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد، عمو جان
زیر دست و پا تنم، ریخته بهم
ذره ذره بدنم، ربخته بهم
نعل اسباشون گواهه عمو جون
مهرههای گردنم، ریخته بهم
**********************
این طعم سیلی است
که از نیزه می چشید
اما بدان که سیلی زهرا نمیشود
بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم، حسن است)2
سایهی روی سر این همه خادم، حسن است
اولین گریه کن روضهی قاسم، حسن است
حسنی گشته، حسینیهی دلها امشب
جای هر درد نوشتند، مداوا حسن است
ای حسن جان حرم حضرت دلدار سلام
دست پروردهی عباس علمدار سلام
(یک تنه لشگر دین قبلهی ایثار، سلام
شیر قران علی حیدر کرار، سلام)2
سیزده ساله شدی پیر شهادت طلبان
دادهای یاد، قیامت به قیامت طلفات
تو دلم رو حیدری کردی عمو
وجودم رو مادری کردی عمو
اصلا احساس یتیمی ندارم
تو برایم پدری کردی عمو
راضیه برادرت، بزار برم
جوونیم فدا سرت، بزار برم
یه قسم میدم، که رد خور نداره
تو رو جون مادرت، بزار برم
من چه جوری، پرمو بلند کنم
پیش بابا، سرمو بلند کنم
من به هر دری زدم اما نشد
از زمین مادرمو بلند کنم
با چه امیدی، مادر توی کوچه منو همراه خودش برد
دست پلید، از روی سرم رفت
عمو جان بگو عمه، آیینه قرآن نیاره
بگو نجمه، سر به صحرا نزاره
چه زره تنم کنی، چه یک کفن
به خدا فرقی به حالم، نداره
اکبرت، زره رو شونه داشت چی شد
یا کلاهخود، روی سر گذاشت چی شد
زیر ضربهی عمود فرق سرش
زیر تیغ نیزه دست پاش چی شد
پشت در میزدند، زهرا را
بی خبر میزدند، زهرا را
کوچهی ما پر از ارازل بود
در گذر میزدند، زهرا را
مرد جنگی، یقین سپر دارد
بی سپر میزدند، زهرا را
لبم بوی پدر دارد، عمو جان
سرم عزم سفر دارد، عمو جان
تمام سنگها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد، عمو جان
زیر دست و پا تنم، ریخته بهم
ذره ذره بدنم، ربخته بهم
نعل اسباشون گواهه عمو جون
مهرههای گردنم، ریخته بهم
**********************
این طعم سیلی است
که از نیزه می چشید
اما بدان که سیلی زهرا نمیشود
نظرات
نظری وجود ندارد !