حالا که ای پرستوی من میروی سفر

حالا که ای پرستوی من میروی سفر

[ حاج حسن خلج ]
حالا که ای پرستوی من می‌روی سفر
پر می‌کشی به سوی خدا ای شکسته‌پر

در این قفس مرا تک و تنها رها مکن
بانوی من بیا و مرا با خودت ببر

گویا مصممی تو که تنها سفر کنی
پس می‌کنم ز محضر تو خواهش دگر

از غصه‌ها به مادر خود خواستی بگو
لطفا مگو ز دردِ دلِ خویش با پدر

بنگر به شرمساری‌ام و سر به زیری‌ام
ای آبروی من میپسندم شکسته‌تر

تا ابد مجروحِ زخمِ کاری‌ام
وایِ من از این امانت‌داری‌ام

نظرات