
تکیهگاهم بودهای ای تکیهی بازوی من ثروت و سرمایهات شد مایهی نیروی من با تو من بار رسالت را به دوشم میکِشم ای خدیجه پس تو هستی قوّت زانوی من گفت از سوی خدا بر تو سلام آورده است جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من در مصیبتهای من سنگ صبورم بودهای با چه صبری مینشستی پای گفتوگوی من سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بامها پاک کردی خاکها را از روی گیسوی من گرچه در شِعب ابیطالب شرایط سخت بود اخم هم حتی نکردی همسر خوشروی من رفتی و دستهگلت زهرا کنارم مانده است عطر تو در خانه مانده، ای گل خوشبوی من قحطی آب است و در شِعب ابیطالب ولی غم مخور با اشک غسلت میدهم بانوی من رفتی و بعد از تو دشمن حُرمت ما را شکست خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرا شکست **** دل هر عاشق و مجنون شدهای، لیلا شد کربلا باز شب جمعه، حرم غوغا شد فرش دل پهن نمایید که مهمان دارد میهمان، گریهکنان، مادر ما زهرا شد باز با نالهی او عرش خدا ریخت بههم باز با گریهی او باب مصیبت وا شد شاه شمشاد قدان تا به روی خاک افتاد فاش دیدند همه قامت زینب تا شد پیرمردانِ جمل قهقهه سر میدادند با عصا میزدن و دور تنش غوغا شد بهر غارت به تن شاه هجوم آوردند چه هجومی! سر پیراهن او دعوا شد