بجای آب غسل از دیده اشک شرم میریزم به گلبرگ تنت ای غنچه خاک نرم میریزم موقت میکنم دفنت که دور از هر بلا باشی مبادا موقع غارت به زیر دستوپا باشی شب جمعه تو را با خاک پوشاندم لحد ای کاش میچیندم اگر اینکار میکردم، سرت بر نی نمیدیدم به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند سپردمت به وحوش و به ریگهای بیابان سپردیام به که رفتی، به حرمله به سنان