
من از بس غصّه دارم که میشه صد تا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه نمیشه انتخابش کرد گذشت از من ولی ای کاش یکی بود یادشون میداد نباید دختر شاهو به جز خانم خطابش کرد رباب امروز طفلش رو توی رویا بغل کرد و خیالی شیرشو داد و لالایی خوند و خوابش کرد رو خاک داغ صحرا با سرانگشت پُر از زخمم نوشتم اسمتو امّا سنان با پا خرابش کرد **** این سنان از زجر بیادبتره بیادبتره، بیادبتره زجر بگذره سنان نمیگذره نمیگذره، نمیگذره حالا که جمعیم دور هم عمو رو هم صدا کنم چی؟ با روسریم واسه سرت عمّامه دست و پا کنم چی؟ تو بغل خودم بمون تموم شده صبر رقیّه الهی عمّه سرتو بذاره تو قبرِ رقیّه بدنم پُر شده از جای لگد جای لگد، جای لگد شترش راه نمیرفت منو میزد منو میزد، منو میزد تا صبح میگم بشنون یزید بیادب غلط کرد میخواستن که بشکنه عمّهم جلو اون همه نامرد گفتم به زینالعابدین تو خواهرامو روبهراه کن مجلسو میریزم به هم سنان اونورو نگاه کن من میفهمم نفَس بریده رو بریده رو، بریده رو صورتِ روی زمین کشیده رو **** نفسم میمونه تو گلو منو میکِشن از سر مو منو میکِشه میگه نگاه این داداش علیه این عمو گفتم با چشم تر مستی اسم بابامو نَبَر تا اینو گفتم شد دردسر سیلی خوردم جای چند نفر عمّه حیرونِ تو توی دستامه دندون تو زجرو هم ببخشم جون تو نمیگذرم من از خون تو سر تو رو بُرید شبیه وحشیا