ای جانِ جهان، جهانِ جان ادرکنی قیّوم زمین و آسمان ادرکنی با گریه بر داغ حسین قیمت گرفتیم هرچه گرفتیم از همین هیئت گرفتیم پشت سر اسم همه نوکر نوشتند شکر خدا که این همه عزت گرفتیم هم سفرهی شاهیم و با او همنشینیم این گنج را در روضه بی زحمت گرفتیم حاجت که آوردیم جایش اشک دادند خیلی ز دست چشمها حاجت گرفتیم قبل از محرم کربلامان را نوشتند کاری نکرده نامهی دعوت گرفتیم بیتابی ما روضهی داغ رباب است با خواندن لالا از او رخصت گرفتیم گهواره غارت شد، علی بر نیزه خوابید ما پای نیزه روضهی غارت گرفتیم ای بزرگِ همه، نوزادِ اباعبدالله وارث غیرت اجدادِ اباعبدالله حضرت محسنِ اولاد اباعبدالله با تو حاجت به همه داده اباعبدالله پَرِ قنداقهی تو بال و پَرِ نوکرهاست چون عمو روضهی تو چارهی ما مضطرهاست شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست هرچه خواهید بگیرید شبِ معجزههاست یارمان بابِ حوائج شده، حاجات رواست کَرمش شامل عالَم شده از بس آقاست این طبیبی که کُنَد درد، دوا نشنیده غالباً بیشتر از خواهشمان بخشیده کیستی ای همه صاحب نفسان نوکرِ تو ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو رو زده آبرویِ عالمِ امکان سرِ تو شیر سرخ عربستان شده آب آورِ تو ابر و باد و مَه و خورشید و فلک حیرانت اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت شد گرفتار تو هر بنده گرفتار نگشت در دو عالَم به کسی جز تو بدهکار نگشت دست و دلباز چرا عمر تو بسیار نگشت وای بر حالِ زمین دور تو یکبار نگشت در تو دیدم کَرمِ ارثی این سلسله را ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب عرشیان مویه کنان، گشته فلک خانه خراب کم تلظی بنما، ای نوهی مادر آب تو غم انگیزترین روضهی عاشورایی سند محکم مظلومیت بابایی فاطمه ناله زد و عرش درآمد آهش پدری تیر کشید از گلوی نوزادش آمده پشت در و مادر و فضه یادش یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش پدری خسته و شرم و قدِ همچون دالش مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش گلِ نشکفته و پرپر شده، ای وای رباب ذکر یک عرش سراسر شده، ای وای رباب قدِّ ارباب چو مادر شده، ای وای رباب خاک، گهوارهی اصغر شده، ای وای رباب ******* از تشنگی لبت ترَک خورد به کی بگم یه ذره آبت بده اگه که برنگشتی خوابت گرفت میسپارمت که نیزه تابت بده خواست که واسهی تو آب بگیره گمون کنم که حرفاشو نشنیدن آخه نمیدونم چی شد یه دفعه هلهله کردند و بهش خندیدن همین که رفتی جگرم تیر کشید حرمله واسه پسرم تیر کشید یه جوری زد که سرت از جا پرید سرت بریده شد سرم تیر کشید دیدم صدای هلهله بلنده سر تو هم فقط به مویی بنده اونجا دیدم اشک بابا دراومد حرمله هم هو میکشه میخنده نفس کشیدن برا تو سخت شد نفس کشیدن برا من سختتر از جا پریدن برا تو سخت شد از جا پریدن برا من سختتر بابا همیشه بچهاشو با خنده رو دست میگیره و بالا میندازه اینجا ولی بابای تو با گریه خونِ گلوتو به هوا میندازه رباب دلهره داره از میدون صدا هلهله میاد تیر حرمله اومد انگار تو حرم زلزله میاد دیگه نمیرسه بهت دستم دارم میون خیمه جون میدم حالا برای اینکه آروم شم دستای خالیمو تکون میدم لالایی لالایی آروم جونِ رباب لالایی آخرش نخوردی آب لالایی برو رو نیزه بخواب لالایی بابات داره میادو چند قدم دوباره میره میدون که هر بابایی باشه حق میدم همینجور بشه حیرون حتی اگه سرت به مو بنده بازم همش فدا سرِ بابات یه قول مردونه بده باشی رو نیزهها دور و بر بابات لالایی لالایی آروم جونِ رباب لالایی آخرش نخوردی آب لالایی برو رو نیزه بخواب لالایی گرفتی انگشت بابا رو محکم دستای کوچیکتو حس کردم منم تو خیمه با دلِ شکسته با گلوی تو خِس و خِس خِس کردم موند به دلم شعر برام بخونی تارهای صوتیت تراشیده شد بابات دلش به خیمه اومدن نیست سرِ تو بدجور آخه پاشیده شد برای خوار کردنِ ما کشتنت خوب میدونن خیمه قرار نداره الهی داغ بچهاشو ببینه بچه زدن که افتخار نداره ******* آنجا که اسب شمر لبِ نهر آب خورد شش ماههی حسین لبش التهاب خورد آن قدر تیز بود که یکجا ز جا پرید مثل تلنگری که به روی حباب بود برگشت تا رهاش کند سمتِ دار حرب یک دفعه چشمهاش به چشم رباب خورد ****** لالا لالا لالا لالا لالایی نه آب خوردی، نه شیر، لالا لالایی لالا لالا لالا لالا لالایی به جاشون خوردی تیر، لالا لالایی عمو عباس رفته آب بیاره خدایا طفلِ نازم تاب بیاره لبت خشکه، تنت گرمه مبادا چشات از فرطِ گرما خواب بیاره تو بغضم آه دامنگیر دارم گلایه از کمون و تیر دارم برامون آب آوردن پس کجایی بیا از نیزه پایین شیر دارم نگاهم بعد تو به آسمون بود برا من رفتنت رو نِی گرون بود از اون بالا نمیافتادی مادر اگه که نیزهدارت مهربون بود ******* گفتم که رحم بر علیاصغرم کنید آن کشتی نجات منم باورم کنید دیدم جوابشان همه لَم یَرحَمونی است دستان من میان گلوی تو خونی است در شرطِ شمر، حرمله آخر برنده شد یک دفعه برگِ غنچهام از شاخه کنده شد زوزه کشید تیر و سرت را بلند کرد یک دفعه نالهی پدرت را بلند کرد سربازِ تشنه ذبح شدی، دست و پا بزن بابابزرگِ ساقی خود را صدا بزن قنداقهی سفید تو حالا کفن شده اهل حرم ببین دچار بهم ریختن شده یا رب ز غصه آب نکن ما را شرمندهی رباب نکن ما را قنداقهی تو وا شد و مثل طناب شد و آن طناب بسته به دست رباب شد کنار نیزهی تو مادری کُتک میخورد خدا کند که عروس ابوتراب نباشد سرت به نیزه بلند است در مقابل محمل خدا کند که فقط محمل رباب نباشد لحظهای دست تکان دادی و دیدم سر نیست وای اگر این خبرِ داغ به مادر برسد