خورشید مکه آمد

خورشید مکه آمد

[ رحمان‌نوازنی ]
خورشید مکه آمد و صبح خدا دمید
آری هوا خنک شد و مکه نفس کشید

آن روز اگر هوای زمین پر شد از بهشت 
عطر محمدی خدا داشت می‌وزید

 عطری که بر جبین عرق کرده‌ی تو بود
عطری که از عصاره‌ی خورشید می‌چکید 

گل آن‌قدر هوای تو را کرده بود که
کِل می‌کشید، پیش تو جامه می‌درید

فریاد می‌کشید که صلّوا علی النبی
هی جامه می‌درید که خیر البشر رسید

آری خدا بهانه عشق تو را گرفت
که این همه برای تو پروانه آفرید

امشب فقط به خاطر روی گل علی
صلوا علی النبی و صلوا علی علی

ای ابروان گنبدیت معبد خدا
لبخند تو نشانه خوش آمد خدا

تنها فرشته‌ای که پر و بال می‌زند
بر آسمان سبزترین گنبد خدا

تنها محمدی که قدم می‌زنی خودت
بین حیاط خلوتی احمد خدا

آری سر کلاس نبوت فقط تویی
آقای انبیاء خدا، ارشد خدا

لبخند مهربان تو و ناز اخم تو
هر دو نشانه‌ای است ز جزر و مد خدا


با سجده‌های سبز نمازت رسیده است
گلدسته‌های بندگیت تا قد خدا

اصلاً دستان سبز توست که ما را رسانده است
امشب به پای بوسی این مشهد خدا

امشب فقط به خاطر روی گل علی
صلوا علی النبی و صلوا علی علی

یک شب خدا قلم زد و طرح تو را کشید
یک طرح بی نظیر به شکل خدا کشید

تا آفتاب بُرد قلم موی خویش را
آن گاه نقش روی تو را از طلا کشید

موی تو را کشید و به و لیل لب گشود
تا روز روشن آمد و شمس الضحی کشید

اسماء خویش را به سر و روی طرح ریخت
آن گاه جلوه کرد و تو را مصطفی کشید

تبریک گفت بر خودش و حسن خلقتش
و هی تو را به رشته‌ی مدح و ثنا کشید

یک آینه به دست تو داد و برای تو
یک فاطمه کنار تو و مرتضی کشید

دل تنگ صحبت تو شده بود که خدا
دست تو را گرفت و به غار حرا کشید

امشب فقط به خاطر روی گل علی
صلوا علی النبی و صلوا علی علی

قلبت میان قلب علی اعتکاف داشت
چشمت همیشه در پی زهرا طواف داشت

این رد سینه چاکی عشق علی توست
کعبه اگر به سینه خود یک شکاف داشت

کعبه خودش برای خودش قبله‌گاه داشت
کعبه خودش میان نجف یک مطاف داشت

او ماه فاطمه است که در اوج آسمان
با یازده ستاره خود ائتلاف داشت

یوسف علی است، یوسف مصری غلام او
او هم به صف نشست و به دستش کلاف داشت

این روز و شب از اول خلقت برای یک
ذره ز خاک پای علی اختلاف داشت

امشب فقط به خاطر روی گل علی
صلوا علی النبی و صلوا علی علی

نظرات

محمدجوادمسعودیمحمدجوادمسعودی

به به جیگرم هال اومد