سر کوچهی عشق دنبال تو میایم به پرسیدن حال تو (من آنم که بار غمت را کِشید نشسته سَر دوش من، شالِ تو)۲ به وَالله بالاتر است از مطاع بگردم اگر دور امثال تو (امیرم تویی، خوش به اقبال من غلامت منم، وای از اقبال تو)۲ همه خستگیهای تو مال من همه دردسرهای من مال تو (سمرقند و کل بخارا که هیچ جهان هم نیرزد به یک خال تو)۲ الهی که هر چه تکان میخورم نیوفتم من آخر از قربال تو دویدم هراسان به سمت خودت رسیدم پریشان به گودال تو همه رفتهاند و فقط مادرت نشستهاست بر جسم پامال تو ولی ساربان مادرت را ندید و انگشت و انگشتری را برید **** قسم به صبح که خورشید شام، زینب بود بزرگوار، شکوه آفرین، بلند نظر، زینب بود به هوش باش که برخواست محکمات علی بلند شد که قیامش به پا کند محشر بلند شد سخنش را نشاند بر کرسی(محمل) نیاز نیست که باشد خطیب بر منبر (بلند شد همه بتها به لرزه افتادند)۲ مگر که رفت علی روی دوش پیغمبر کلام معجز او، واژه واژه پُر اعجاز به گوش میرسد آیات سورهی کوثر (شبیه بود به تسبیح رشتهی سخنش به جای لفظ به هم وصل کرده دُرّ و گوهر)۲ مگر که روح الامین سورهی قیامت خواند که کاخ ظلم شد از این کلام زیر و زبر خطاب کرد أنَا بِنتِ قامِعِ الکَفَرَ وُرِثتُ حُجبَ الکوثر و مَنطِقَ الحیدر منم همان که جگرگوشهی نبی خداست تویی نوادهی آن زن، که میدرید جگر (رسیده کار به جایی که همکلام توام منی که همسخنم نیست از مَلَک کمتر)۳ کنیزهای تو در کاخها نشسته به تخت عزیزهای پیمبر اسیر کوه و کمر اسیر در قل و زنجیر کودکان یتیم ندای روح الامین میرسد: فَلا تَقهَر به پای خطبهی غَرّای ذوالفقاری او سپاه شبزده، انداخت بی اراده سِپَر هنوز میرسد از شام برق خورشیدش اگر مسافر صبحی ببند بار سفر من الغریب میآید نمانده وقت خزاب حبیبهای حَرَم را خبر کنید، خبر مدافعان حَرَم بودهایم نسل به نسل رسیده قبضهی شمشیر از پدر به پسر (اگر چه سَر بدهد، قصهاش به سَر نرسد که شیعه حُبِّ علی را گرفته از مادر)۲ چه میشود که علی جان به ما سری بزنی شهید چشم تو باشیم لحظهی آخر **** دنیا رو زیر و رو کنیم کسی مثه زینب خونجگر نشد با شمر و زَجر و حرمله تا شام با اسارت همسفر نشد بهشت تو بازار، با آزار هیچ احترام نزاشتند میخواست یه لحظه بایسته تو ازدهام نزاشتند براش یه مَعجَر تو معبر مردم شام نزاشتند (میخواست ببینه حسینو سنگهای بام نزاشتند)۲ حسین حسین... دنیا رو زیر و رو کنی کسی مثه زینب جون به لب نبود کسی مثه یزید بی ادب نبود خیزرون و زد به لبها، عالم به ناله افتاد تا ریخت شراب و رباب و بدجوری اونجا دق داد هرکی میومد میخواست از یزید یه چیز بگیره از این اسیرا یکی هم میخواست کنیز بگیره خواهرا بلا کِشه دردای برادرند تو فراغ مادرا اونا مثل مادرند توی رازها مَحرمند، واسه زخما مَرهمند تو غریبی همدمند، هر چی باشه خواهرند فداتم خودم بلاکِش همه درد و بلاتم سنگ صبور همه سنگ خوردناتم حتی اگه رو نیزه باشی زیر پاتم سَرت سلامت به خاطر تو حاضرم برم اسارت اسیر بشم اما سَر تو نشه غارت دعوا نشه به خاطر لباس پارهات (بچههام فدات بشند تا نبینی غم، حسین)۲ سَر میدند تو راه تو به سَرت قسم، حسین صحبت سَرت شد و بیقراره خواهرت من نمیزارم بشه، سایه تو کم حسین (به جون مادر مادری که میزدنش به پای حیدر)۲ که محسنش شهید شده با میخ اون در نمیزارم تنها بمونی تو برادر به جون مادر مادری که کم نیاورد جلو یه لشکر دوون دوون تو کوچهها دنبال حیدر صد تا پسر میدم ولی کم نشه دختر