باران بریز، بر دلِ باران نخورده‌ام

باران بریز، بر دلِ باران نخورده‌ام

[ رحمان‌نوازنی ]
باران بریز، بر دلِ باران نخورده‌ام
بی‌گریه بر تو مثل زمین‌های مُرده‌ام

حالا مُحَرَم است و بهار است و زندگی
خود را به دست زندگیِ تو سپرده‌ام

گریه برای تو به خدا یک وظیفه است
این را از انبیاء خدا ارث برده‌ام

آن مَشکِ گریه بود که سقّا به دوش داشت
حالا گذاشته است خدا روی گُرده‌ام

در روضه‌ها هوای دلم صافِ صاف شد
از بس‌که اَبرهای دلم را فشرده‌ام

*******

دو برادر، دوتا پَرِ پرواز
دو ستاره، دو آفتاب حجاز

دو لبِ تیغ ذوالفقار حسین
دو گل لاله‌ی بهارِ حسین

دو برادر، دو موسیِ عِمران
آینه‌های یوسف کنعان

دو برادر خلیل بت‌شکن‌اند
این دوتا هم حسین، هم حسن‌اند

این دوتا با حسین هم‌قدم‌اند
هر دوتاشان مدافع حرم‌اند

این دو وُرّاث جعفر طَیّار
که به پا کرده‌اند گردو غبار

هر دو هستند حاصل زینب
می‌روند از مقابل زینب

بِسمِ رَبِّ الحُسِین، رَبِّ الشَهید
تیغ را از غلاف خود بکشید

جاده را سر کنید و هی بروید
آنقدر تا که روی نی بروید

بروید ای دو حاصل زینب
روی نی در مقابل زینب

زینب آن خانمی که ماه شب است
زینب آن خانمی که زِینِ اَب است

آنکه خون علی‌ست در رگ‌‌هاش
آنکه گیج است پایش عَقلِ مَعاش

شیرزن، شیرزاده‌ی علی است
مریمِ خانواده‌ی علی است

نَفَسِ شیعه است در عالَم
بازدَم چون حسین و زینب دَم

گوشه‌ای از حیاش، آسیه
گوشه‌ای از نجابتش، مریم

شأنِ «مَا يَسْطُرُون»، برادرِ او
کاتب شأن اوست نون و قلم

مادرش بوده از ازل زهرا
جدّ او بوده از ازل خاتَم

جدّ او گرچه خاتم رُسُل است
بایدش گفت زینب خاتم

نمی‌آید دگر چنان این زن
نمی‌آید دگر چنین آدم

رهبرش گفت اِصبِری اُختی
پای کوبید بر زمین محکم

کربلا تا که قامتش خَم شد
آسمان پیش قامتش شد خَم

آن‌‌چنان مَحوِ در حسینش بود
گوییا رفته در سکوت عَدَم

بعد عباس غیرتش جوشید
آن‌چنان که نیفتد این پرچم

گرچه او را کشیده‌اند به بند
دشمنانش اسیر او بودند

روی نی دید تا پسرها را
گفت پس بنگرید دریا را

روی نی سایه‌ی سرم باشید
پیش مرگِ برادرم باشید

ما که در شام، غصه‌ها داریم
راهیِ کوچه‌ایم و بازاریم

ما گرفتار هلهله شده‌ایم
هم‌سفر‌های حرمله شده‌ایم

اصلاً این حرمله مؤدب نیست
مَلَأ عام جای زینب نیست

مردم شام طعنه را بلدند
بوسه بر چکمه‌‌های شمر زدند

دامن شامیان پر از سنگ است
چقدر کوچه‌هایشان تنگ است

آستین‌هایمان روی سرمان
آتش افتاده روی معجرمان

باید فقط فَغان بکشیم
خار از پای دختران بکشیم

چقدر حرف آب را زده‌اند
پیش سقّا رباب را زده‌اند

خوب شد نماندید عزیزان مادر
ما گرفتار هلهله شده‌ایم

قصه‌ی شام، داغِ سینه شده
چشم‌ها خیره بر سکینه شده

نذر نجمه کنید سرها را
بِبَرید از حرم نظرها را

نخورد سنگ‌ها به دلبر من
نشکند اَبروی برادر من

روی نی سر کنید قربانی
نشکند از حسین دندانی

طعنه‌هاشان گُریز می‌خواهد
مردی از ما کنیز می‌خواهد

با رقیه و با ربابم من
راهیِ مجلس شرابم من

پربازدید ترین مداحی شعر روضه رحمان‌نوازنی محرم و صفر طفلان حضرت زينب عليهم السلام

پربازدید ترین مداحی شعر روضه محرم و صفر طفلان حضرت زينب عليهم السلام

محبوب ترین مداحی محرم و صفر طفلان حضرت زينب عليهم السلام

محبوب ترین مداحی رحمان‌نوازنی

نظرات