یک قطره اشک شرم مرا یم حساب کرد

یک قطره اشک شرم مرا یم حساب کرد

[ حسن حسینخانی ]
يک قطره اشک شرم مرا "يم" حساب کرد
کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد

با اين خدا هر آنکه طرف شد، ضرر نکرد
يک دم صدا زديم, دمادم حساب کرد

آه یکی گرفت به پای همه نوشت
ما با هم آمدیم، که با هم حساب کرد

کارم اگر نداشت پس اينجا چه مي‌کنم؟
منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد

اگر ز اهل دلی فیض آسمان از توست
که شیشه هرچه کند جمع بهر پیمانه‌ست

یکی‌ست بستن احرام و بستن ذوالنار
تو را که روی دل از کعبه سوی بتخانه است

ز تن ملال ندارد روان دون من
که مرغ ریخته پر را قفس پری خوان است

به جوی شیر چو فرهاد تیشه فرسودن
یکی ز جمله‌ی بازی چه آیت افلان است

اگر ز عشق دلت چاک شد نشد حرم
که دل چو چاک شود زلف یار را شانه است

نظرات