آن قدَر زير نعلها پا خورد مثل پيراهنش تنش "تا" خورد روزه اش را سنان شکست آخر نیزه ای را به جای خرما خورد تشنه بود آب خواست، اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد یاد پهلوی مادرش افتاد پهلویش ضربه بی هوا تا خورد این صدای شکستن سینه است زیر مرکب شد استخوان ها خُرد پشت و روی تنش یکی شده بود زینب از دیدن تنش جا خورد چقَدَر هتک حرمتش کردند غارت پیکرش بفرما خورد در نمی آمد از تنش، بسکه پنجه بر یادگار زهرا خورد پیش چشمان نیمه بازش آه چشم نامحرمی به زنها خورد آلوده دامنم ولی اشکم به دامن است تنها رفیق بیکسیام گریهی من است تاریکی دل همه را غرق نور کن این آبروی ریخته را جمع و جور کن امشب خدا کند ملکی بین هَمهَمه پرونده مرا برساند به فاطمه تا آن گدا نواز گدا پروری کند تنها نه من برای همه مادری کند شاید به التماس دلم اعتنا کند امشب حرم که رفت مرا هم دعا کند شبهای جمعه فاطمه از حال میرود با پهلوی شکسته به گودال میرود شب تا به صبح فاطمه فریاد میزند با دیدن گلوی حسین داد میزند ای کشته فتاده به هامون حسین