
صورت دخترکی حال وخیمی دارد آن که شمشیر زن است دست ضخیمی دارد چون که افتاد زمین با نظر گریانش مادرش فاطمه امد جلوی چشمانش یاد ان روز که زهرا وسط غائله بود با لگد میزدنش مادر ما حامله بود قلب مولا و در و روسری مادر سوخت بیشتر از در و زهرا جگر حیدر سوخت جگرش سوخت همین که ز جفا پست پلید با ته مشعل خود بر سر زهرا کوبید تازیانه دنیامو ازم گرفت آتیش آرزوهامو ازم گرفت خدا لعنت کنه این مغیره رو مادر بچّههامو ازم گرفت شما قول دادید پس جا نزنید هی نمک به زخم زهرا نزنید توی اون شلوغیا داد میزدم زن پا به ماهمو پا نزنید روی خاک جاده بودی یادمه دل به غربت داده بودی یادمه چهل نفر رد شدن از روی تنت زیر پا افتاده بودی یادمه زخماتو دیدم که بازه افتادم شب تشییع جنازه افتادم حرف اون چهل تا نامردو زدم یاد چهل تا نعل تازه افتادم میدونی نعل با بدن چه میکنه با یه جسم بی کفن چه میکنه میدونی یکی بشینه روی سینه وقت دست و پا زدن چه میکنه شماها که اینقدر بد دهنید چرا دندوناشو دیگه میشکنید لااقل یکم مرام داشته باشید پیش چشم زن و بچّش نزنید چقدر آب نخوردیم به یاد لب تو از زمانی که لبت سوخت هزاران لب سوخت سرّ تاریکی شب را ز من و شمع بپرس آنقدر آه کشیدیم دوتایی شب سوخت گر بگوییم دلی مانده نمانده به خدا دل ما سوخت همان شب که دل زینب سوخت لباس پاره رسیدیم و شهر خندیدند در این میانه فقط ناقه است گریان است میان خانهی خویشند بردگان حتّی عزیز کرده زهرا کجا زندان است ظلمها شد سپری فاجعهی کوچه گذشت نوبت گودی گودال شد و زینب و دشت حق لگدمال ستم ورزی باطل شده بود دختر فاطمه دربند ارازل شده بود آستین بهر ستم قوم جفا بالا زد بدتر از مادرشان فاطمه زینب را زد خبر آن نیست که اموال به غارت رفته خبر این است که زینب به اسارت رفته کاش زینب که به کوفه برسد شب باشد سر سقا بغل محمل زینب باشد ماه من تکیه زدی بر لب دیوار چرا آمدی دیدن من بر سر بازار چرا دلم افتاد به دنبال تو پیرم کردند با تو یک بار سفر کردم اسیرم کردند دگر فرقی ندارد جمعه و شنبه فقط برگرد