چشم ما سرشار از اشک عزای زینب است

چشم ما سرشار از اشک عزای زینب است

[ حاج منصور ارضی ]
یقین دارم که از افعال زشت من غضبناکی
چه خواهی کرد ای دریای رحمت با کف خاکی؟
****
چشم ما سرشار از اشک عزای زینب است
کشته‌ی این اشک یار دلربای زینب است

ما اگر در مال و جان خرج مُحرم می‌کنیم
خرجیِ این روضه‌ها در اصل پای زینب است

یا حسینی که مرا دور از گناهان می‌کند
نسخه‌ی تجویز زهرا و دوای زینب است

او درخت استوار و زهد و ایمان بود و هست
کربلا تنها دلیل انحنای زینب است

ما که نه! جمع رُسل نه! حضرت شاه شهید
دیده‌گریان ملتمس بر یک دعای زینب است

در مقامی که حجابِ وصل می‌شد جبرئیل
پیکری بی‌سر عقیق ربّنای زینب است

گر خدای خود خون‌بهای حضرت ارباب شد
خون سالار شهیدان خون‌بهای زینب است

یک‌هزار و نهصد و پنجاه زخمی که حسین 
خورده در میدان کنون در جای‌جایِ زینب است

آنقدر از ازدحام و جمعیت آزار دید
که قیامت هم محل انزوای زینب است

نیزه‌ای را که سر عباس بر آن بسته شد
چشم شوم نیزه‌دارش بر ردای زینب است

نشسته‌ام به غم دلبری که فردا نیست
پَرم شکسته زِ داغ پَری که فردا نیست

بیا دوباره سرت را به دامنم بگذار
بگو چه کار کنم با سری که فردا نیست؟

دوباره حرف بزن تا کمی سبک بشود
عزیز تشنه‌ی من منبری که فردا نیست

رباب و نجمه و من هر سه پیش‌مرگ تو‌ئیم
خودِ تو با خبری لشکری که فردا نیست

دعا بخوان به معجر به چادرم بفرست
بسوز غیرتی‌ام معجری که فردا نیست

نظرات