
ممنونم اگر نَرَوی، میمیرم اگر بروی **** اِی نورِ قلبِ عاشقم، شمعِ این خانه تویی زهرا زهرا مرو مرو، لُطفِ کاشانه تویی اِی مرغِ پَرشکستهی، افتاده کُنجِ قَفَس از فَرطِ غُصّه فاطمه، در سینه مانده نَفَس **** رفت و غمخانه شد از غُصّه سرای من و او گرچه مانده است به جا خاطرههای من و او یادِ اَیّامِ نشستن سَرِ یک سُفره بهخیر خانهای بود پُر از لطف و صفای من و او روزهایی که صمیمانه به من میخندید و عجب حالِ خوشی داشت هوای من و او ما از آن زندگیِ ساده چه راضی بودیم و رضا بود خداهم به رضای من و او بَستری بود ولی همسخنِ خوبی بود جریان داشت در این خانه صدای من و او بَستری بود ولی نَبضِ دلم دستش بود و مَجالِ نفَسی بود برای من و او با همان دستِ شکسته چه دعایی میکرد مردمی را که نماندند به پای من و او مردمی را که به این مسئله واقِف بودند که دو عالَم همه هستند گدای من و او هدفِ اَصلیِ دشمن من و زهرا بودیم کشته شد محسنم آن روز به جای من و او