
دلی که سوخت با حال خراب آتش نمیگیرد که این میخانه با جوشِ شراب آتش نمیگیرد خس و خاشاک آوردند دریا را بسوزانند حرامیها نمیفهمند آب آتش نمیگیرد اگر آتش گرفت این در به گرمای وجودِ توست کدامین چوب پیش آفتاب آتش نمیگیرد اگر قرآن جهنم را روایت میکند یعنی به این آتش نوشتنها کتاب آتش نمیگیرد زمانی کعبه را آتش زدند و همچنان قبله است اگر چادر بسوزد که حجاب آتش نمیگیرد در این بستر از این پهلو به آن پهلو تو میسوزی تو میسوزی چرا این رختخواب آتش نمیگیرد تو که میسوختی محسن عجب آغوش گرمی داشت از این غم هیچ کس مثل رباب آتش نمیگیرد کنار نامهی اعمال من این شعر پیوست است اگر روح و تنم روز حساب آتش نمیگیرد ****** خدا کند که کسی بی هوا زمین نخورد به ضرب پا وسط شعلهها زمین نخورد