روز عاشورا به پایان میرسید شمسُ در دریای غمها میتپید لشکر کفرُ ستم با همهمه یکه و تنها عزیز فاطمه لحظهای او حمله بر سوی عدو لیکُ چشمش تار و خشکیده گلو بر مشامم میرسد هرلحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا