دل آزرده سقا بد آورده سقا زمین خورده سقا شبیه علم داره مشک پاره براش خون میباره دیگه پا نداره بره به حرم دنیا سرش شد خراب خالی شده مشک آب افتاد و گفت وای رباب افتاد و باز اومدن با هر چی که شد زدن چیزی نموند از بدن پر از اباالفضل شده این صحرا کسی ندیده که لب دریا با لب تشنه جون بده سقا ابوفاضل یا ابوفاضل ... داره کوه درد و داره دست سرد و داره اشک مرد و میبینه حرم عمودو کشید و صدا زد برید و محیّای غارت بشید خواهرم ای بیکس و کار شدی زینب گرفتار شدی راهی بازار شدی دلشوره دارم برا گوشوارهی دخترا که وا نشد معجرا غصّه نخور که میشی آواره سایهی رو سرت علمداره رو نیزهها هم هواتو داره ابوفاضل یا ابوفاضل ...