آه زبانم لال نبود در بَدنَت تاب و طاقتِ جِدال به زور مَرکبِ خود را رسانده تا گودال به ضَربِ نیزهی اِبنِ وَهَب شده بیحال هوا زِ جورِ مخالف، سیاه از این جَنجال بلندمَرتَبه شاهی و در تَهِ گودال دَوان دَوان پِیِ زینب زنان با اَطفال اِی سلیمانِ زمان، اِیجان حسینجان (تَنَت زیر سُمِّ اَسبان) ۳ حسین، حسین، اَباعبدلله، اَباعبدلله... (آه اَمان از غم) ۲ اَمان زِ مَقتلِ مَکشوف و داغِ این ماتَم لُهوف کرده روایت، مُصیبتِ اَعظم هزار و نهصد و پنجاه، زخمِ بیمَرحم هزار و نهصد و پنجاه، ضربهی محکم وَالشِمرُ جالِسُ بَر روی این تَنِ دَرهم آهای خَنجرِ کُهنه چه میبُری کَمکَم اِی لبت تَرَک تَرَک، لرزان حسینجان، حسینجان (اِی تَنَت بیکَفَن عُریان) ۲ حسین، حسین، اَباعبدلله، اَباعبدلله... آه داد از مِهَن در خاک و خون فتادهای و دور از وطن اِیکُشتهی فِتاده به هامون، حسینِ من اِیسِیلِ دست و پا زده در خون حسینِ من نه رو به قِبله شد تَنِ تو، نه بر آن کَفَن بُردند غارت از تَنِ تو کُهنه پیرهن اَهلِ دهات میکندش دَفن، این بدن اِی سَرَت به نِیزهی عُدوان، حسینجان اِی تَنَت به خاک و خون غَلتان اَباعبدلله، اَباعبدلله... آه از این غُربت شکست از حَرَم و اَهلِبیت تو حُرمت چو شام رفتم و گفتم به کربلا رَحمت یحودیان به تو دادند خارجی نسبت و رو زدم به همان نِیزهدارِ بیغیرت که دورِ مَحمِلِ مارا کمی کند خَلوت به شهر وارِدِمان کردند از دَرِ ساعت اِی سَرَت به روی نِی گریان اَباعبدلله، اَباعبدلله...