شمس حجاب کبریا زینب است تجلی شرم و حیا زینب است روح مناجات و دعا زینب است شأن نزول انما زینب است فاطمه کرببلا زینب است دوای درد بی دوا زینب است ای نفس حضرت ختمی مآب دختر آسمانی بوتراب دُر صدف بحر شرف درناب روی تو حسرت دل آفتاب موی تو شب ندیده حتی به خواب مُصحَفِ مستور خدا، زینب است عقیلة العرب، یا زینب مدد... بیا و شمشیر پیمبر ببین شیرزنی چون یل خیبر ببین ادامهی سورهی کوثر ببین حسن حسن نیز، مکرر ببین دوباره یک حسین دیگر ببین پنج تن زیر کسا، زینب است دانهی تسبیح تو، شمس ضحی چادر تو، پرچم حجب و حیا به زیر سایهی تو، عرش خدا نُه فلک، از خاک رهت شد بنا خانهی تو، مطاف ارض و سما کعبهی سیار خدا، زینب است هیبت روی تو سرا پا علی فاطمهای به شکل مولا، علی نیست کسی مثل تو، الا علی میوزد از نطق تو هرجا، علی لعن علی عدوک یا علی... کرببلا دیده که پیغمبری فاطمهای و یک تنه لشگری فاتح هر رزم، چنان حیدری نیست اگر چه مثل تو، خواهری حسین را، برادر دیگری حسن به دشت کربلا، زینب است پلک بزن شام و سحر خلق کن چشم بچرخان و قمر خلق کن حماسهای بار دگر، خلق کن به بانگ اسکوتو، جگر خلق کن خطبه بخوان، تیغ دو سر خلق کن آینهدار مرتضی، زینب است گرمی عشق و هرم این تب، یکی است تا به سحر، مسیر هر شب یکی است هر چه نوشتیم، مُرکب یکی است چنان که نام خالق و رب یکیست نام حسین و نام زینب یکیست در کف تو، چرخش دستاس بود با نفست دهر، پر از یاس بود خاک رهت، گوهر و الماس بود بس که به اکرام تو، حساس بود پلهی منبر تو، عباس بود ستون خیمهی سما، زینب است ازنگهت، نور خدا منجلی هرچه خدا خواست، تو گفتی بلی هیبت تو، قصهی هر محفلی خواست که غم، دست تو بندد ولی غم که بود، در بر دخت علی حیدر صحرای بلا، زینب است آمده بر جنگ تو غم از اَلَست کرببلا، غم به بلا داد دست جنگ تو را حق، به تماشا نشست قامت تو، قامت غم را شکست دخت علی را، تنوان دست بست فصل خطاب خطبهها، زینب است