اسدالله ابن الاَسَده رو به هیچ نامردی نزده قاسمِ ابنِ الحسنِ ابنِ علی معلومه جنگیدن بلده سینه سپر، قاسم جای پدر، قاسم میتازه تو میدون شیرانه سر، قاسم سربند و ببین ذکرِ زیبای یا زینب رو زده خیبر و آورده به یاد همه حیدر انگار بازم مرحب رو زده ابنُ الحسن یا قاسم ... جای خود عمّامه به سره بی زره اومده با کفن مثل سیبی که شده به دو نیم با حسن یک روح و دو بدن شأن و شرف، قاسم شور و شعف، قاسم داره فنون، تو بوی نجف، قاسم احلی مِن عسل از ضربههاش عقب میمونه اجل بعد چند سال بازم اومد صدای نالهی شتر سوار جنگ جمل قاسم، قاسم ...