چه زود این غنچه را پژمرد این تیر

چه زود این غنچه را پژمرد این تیر

[ حسن حسینخانی ]
چه زود این غنچه را پژمرد این تیر
گمانم حنجرت را خورد این تیر

خدا را شکر دستم بود ور نه
سرت را با خودش میبرد این تیر

لالا لالا قوت جونم
لالا لالا راحت روحم

میترسم جونت بره مادر 
چشاتو آروم بذار رو هم، بخواب روحم

دیگه پُر نمیشه سبوی تو
آخه بر نگشته عموی تو

چرا جای گونت علی اصغر
گُل انداخته مادر گلوی تو

توی آسمونم قمر دارم
من از کینه‌هاشون خبر دارم

با گریت میسازم نری میددون
مگه منبه جز تو پسر دارم

تا گل دست باغبون اومد
به سرعت از راه خزون اومد

برا مرد خیمۀ زن‌ها 
یه تیر انداز با کمون اومد، خزون اومد

یه وقت از نگاشون نترسی‌ها
از زاین خنده‌هاشون نترسی‌ها

عزیزم سرت رو بگیر بالا
تو از نیزه‌هاشون نترسی بابا

یه مادر تو خیمه تا زانو زد
یه مادر بهشت، دست به پهلو زد

امامی که خلقت تو مشتش بود
به این لشگر بی حیا رو زد

لالا لالا بی‌خبر اومد
چه بی‌رحم‌و پُر خطر اومد

به سمت این محسن تشنه
سریع مثل میخ در اومد

تا آقا علی رو رو دست آورد
علی سر رو شونه بالا برد

همیشه هدف مشکیه اما
سه شعبه به قلب سفیدی خورد

کتک خوردن بی‌هوا سخته
یا رفتن زیر دست‌و پا سخته

برا من که بچم رو دستم مُرد
بخندن بهم دشمنا سخته

اولین روز است بی‌گهواره میگردی علی
یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی

آخرین باری که بستم بند این قنداق را
بر دلم افتاد که دیگر برنمیگردی علی

علی باز کن از ساقۀ این تیر انگشتان خود
نیست همبازی تو، بیچاره‌ام کردی علی

***

نظرات