
دریا افتاد، لب گودال زمین خوردو به دریا افتاد آنقّدّر نیزه تنش دید که از پا افتاد سنگها از همه سو سمت عمو آمدهاند یک نفر در وسط معرکه تنها افتاد بر روی خاک که با صورت خونین آمد تیرها در همه جای بدنش جا افتاد در دهانی که پر از خون شده بیهیچ خبر نیزه ای آمدو ذکر خدایا افتاد زیر شب شمشیر غمش رقص کنان آمده اند قرعۀ کار به نام من شیدا افتاد بعد ازین دست منو دامن ان سرو بلند که چنین پای غم آخرش از پا افتاد بازویم ارثیۀ فاطمه باشد که کبود پیش چشمان پر از گریۀ بابا افتاد خوب شد مثل پدر مثل عمو عباسم سر من در بغل حضرت آقا افتاد خوب شد کشته شدم اهل حسد ننوشتند پسر شیر جمل از شهدا جا افتاد خرمن موی تو در پنجل دشمن دیدم عمه این صحنه ندیدهست ولی من دیدم چقدر دیر آمدم تیغی، بوسه بر روی مهربانت زد قاری خوش صدای آلُالله، چه کسی چکمه بر دهانت زد توی این شلوغی، برق یک شئ آهنین دیدم کاسهای آب شاید آوردند نه عمو جان خیال خامی بود تازه یک خنجر بد آوردند ***