
باز نور نور باز شور شور باز پای عقل مانده در گِل غرور عقل درک عشق را میبرد به گور فهم منتظر نشسته تا مگر که عاشقی کند ظهور تا شود فنا در حضور آن حضور روشنی که شمس را نموده کور آن حضور جلوهای ز جلوههای خاک پای زینب است *** زینبی که بیصداست بی صدا که نه سکوت او حیاست زینبی که وقت غرشش که میرسد علی مرتضی است زینبی که وقت صلح مجتبی است زینبی که وقت مهر مادر است زینبی که وقت قهر تیغ تیز ذالفقارشیر کبریاست زینبی که کربلاست زینبی که یک تنه علم به دوش دشت نینواست زینبی که با خدا و تا خدا کشتی نجات خلق را همیشه ناخداست عرصۀ حکومتش چه گویمت که تا کجاست سقف پهنه بهشت خاک سای زینب است *** جود سائلش وجود گرد دور محملش شده براق در عروجش از وسائلش و غار حائلش تمام پنج تن ستون عالمند و لیک مایلش جنان عرش منزلش و هر که عازم خداست کرده عشق را حمایلش اگر چه مانده در گلش ولی دلیل زینب است اولین دلایلش که هر که با دلش به کربلا رود شود کمال کاملش مسافر حسین را دعا دعای زینب است *** تاج بر سرش کَرَم نخی ز چادر نماز مادرش به ارث داده قدرت کلام را به کودکیش حیدرش سلام انبیا و اولیا به محضرش ملائک خدا ملازمِ ملازمان بارگاه اطهرش حسین رو به روی او چنان که آینه گرفته در برابرش حسین باورش حسین یاورش حسین اول و حسین آخرش بنازم این شکوه را که در تمام لحظهها دم ترش چو کوه ایستاده از طنین لشکرش به همرهش علی اکبرش در انتظار هر برادرش که بشنود اوامرش ملازمان دیگرش محارمش ز آل مصطفی در کنارشان دو یادگار شوهرش دو یاس فاطمی دو کودک دلاورش که هر دو هدیههای زینبش گفت با حسین عزیز من همیشه گفتهام که یا مرگ یا حسین خواهرت بمیرد مانده ای بدون آشنا حسین مانده از بضاعتم دو گوهر گرانبها حسین گر چه قابل تو نیستن برترین هدیهها حسین این دو کشته مردههات را ببر میان کشتهها حسین اعتقادشان بُوَد پس از خدا حسین بریدهاند دل ز ماسوا حسین که هیچ چیز نیست ماورا حسین باز امر امر توست ماتشاء حسین رحم کن قبول کن مرا حسین که لحظههای آخرت تو را شوم آخرین فدا حسین از ازل نوشته حق برای هر دو این بلا حسین شاه کربلا تویی و بعد رفتن تو کربلا بلای زینب است *** جان مادرت بیا و رحم کن به خواهرت تویی که دیدهای فراق اکبرت تویی که دیدهای به زیر سم اسب پاره تن برادرت بیا و رحم کن به خواهرت چگونه این دو یاورت نظر کنن شمر با لگد زند به پیکرت و تیغ را نهد به روی حنجرت به نیزهها رود سرت سر علی اصغرت بگیرت آتش از ستم تمام خیمهها و رخت دخترت بیا و رحم کن به خواهرت ***