هم پریشان حسینم هم پریشان حسن ای به قربان حسین و ای به قربان حسن روز اول مادرم چشمان من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آن یکی آنِ حسن هر شبی که فاطمه بر روضههامان میرسد هست گریان حسین و هست گریان حسن نه که دنیا دینمان را هم کریمان میدهند من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن زیر ایوان نجف دیدم که روزی میرسد یا حسن جان مینویسم زیر ایوان حسن هر کجا رفتم دیدم کار دست مجتباست بشکند دستم نباشد گر به دامان حسن نه که تنها این دو شب کل محرم میشویم شب به شب، تکیه به تکیه، باز مهمان حسن قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت میرود جان حسین و میرود جان حسن نعره شد إن تَنکرونی فأنا اِبنُ الحسن تیغ را چرخاند و گفت این است طوفان حسن شد حسن یک ضربه زد ازرق همانجا شد دوتا نعره زد عباس، ای جانم به قربان حسن روضههای ما همه لطف امام مجتباست شکرهر شب میروم در زیر باران حسن پیش زهرا آبرو داری کنیم و آوریم هی گلاب و دستهگل یاد یتیمان حسن ***** او بود و یک لشکر ولی لشکر چه کردند با یاس سرخ باغ پیغمبر چه کردند ارگان کوفه جسم او را در برگرفتند با هم گلاب از آن گل پرپر گرفتند با سوز دل زخم تنش را تاب دادند آن تشنهلب را از دم تیغ آب دادند جسمش ز نوک نیزه با جوشن یکی شد پیراهن خونین او با تن یکی شد بن سعد ازدی بر تنش زد نیزه از پشت هر سنگدل یک باران شهزاده را کشت افتاد روی خاک و عمو رو صدا زد مانند مرغ سر بریده دست و پا زد فرزند زهرا همچنان باز شکاری آمد به بالای سرش با آه و زاری **** کشتی صبرم به گل نشسته میاد صدای استخونای شکسته **** دارم میمیرم کجایی قاسم صدات میگه که زیر دست و پایی قاسم کجایی قاسم انگار اینجا دارم دوباره مادرو میبینم به جای خون روی پای اسبا خونِ رو مسمار درو میبینم انگار اینجا میشنوم آه داداشم حسن صدای پای مرکبا به یادم آورد صدای بیهوا زدن **** جدمو میزدن، کوفیا بیهوا