سالیانیست سر پناه منی من پر از دردم و دوایم تو از همان کودکی که یادم هست مادری کردهای برایم تو بازی روزگار بیرحم است بیپناهم شکسته و مضطر دلخورم از تمام آدمها تک و تنها و بیکَسَم مادر از همه دل بریدهام حالا دل گرفته فقط بهانهی تو نا امیدم دلم خوش است فقط به دعاهای مادرانهی تو به دعاهای نیمه شبهایت که دلیل نزول باران است مادری کن دوباره مادر جان حالم این روزها پریشان است آه من را ببخش مادر جان خودت این روزها گرفتاری تو خودت سخت ناخوشاحوالی زخمی و شکسته بیماری ***** چهل تا بیحیا، بیخبر از خدا میزدنت چرا؟ یه نانجیبِ پست، حرمتشو شکست زهرا به خون نشست یه عده بیحیا، ریختن تو قتلگاه یکی رو سینشه، موهاشو میکشه زینب فداش بشه آه زدن، تو رو قُربَةً الی الله زدن آه زدن، و تَوکَّلتُ علی الله زدن نفست گاه برنمیگردد چشمهایت که تار میبیند حیدرت هر دقیقه میسوزد که تو را بیقرار میبیند فضه فضه، فضه خُذینی کار زنونه است جمع کن هرچی میبینی ***** از همون لحظهای که زمین خوردی خانه لبریزِ غصه و سرد است همهی خانهها پر از شادیست خانهی مرتضی پر از درد است خرمای نخلستان من، خرمای ختمت شد همسایهها خورند و خندیدند و رفتند زهرا بی تو دلگیر میشود خانه نرو مادر اگر توان داری میشود ای پناه سختیها خانه را بیپناه نگذاری زیر لب شوهرت علی گوید برو زهرا قرارِ بعدی ما بین گودال، قتلگاه حسین کربلا عصرِ روز عاشورا ***** قربون صدا زدنت خیلی بیهوا زدنت حالا روی چادرمه خاک دست و پا زدنت من سرِ قرار اومدم توی نیرهزار اومدم از تو برنگشتم حسین با خودم کنار اودم تا چشمم کار میکنه نیزه نیزه نیزه نیزه میبینم رو سینت داره چی کار میکنه