راز عطش سفرهی إفطار ؛ اباالفضل ... لبتشنه شدم ؛ باز زدم جار ، اباالفضل ... معنا ندهد عش، زمانی که نباشد ... دلدار، حسین بن علی ؛ یار ، اباالفضل ... با گیسوی او، کار دلم خورده گره ؛ کاش ... هرگز مگشاید گره از کار، اباالفضل ... می رفت که تفسیر شود سوره ی زلزال ... آن لحظه که شد عازم پیکار، اباالفضل ... میخواست بریزد به هم ارکان جهان را ... فرمود خدا: دست نگه دار، اباالفضل ... پشت سر او، لشکر القاب به صف شد ... سردار و وزیر و سپر حضرت ارباب کرم ... حامی و هم بازی طفلان حرم، ماه بنیهاشم و خورشید بنی آدمو ... سرلشکر و صاحبعلم و فارس و وافی و یل بی مثل و ناصر و مُستعجلو ... صدّیق و امیر و بطل و اکبر و اعلی درجات و حمس و اطلس و اطیار ... ابا القاسم و ساعی و قدرقدرت و واقی و خدای ادب و ضیغم و ضرغامو ... قوی شوکت و فادی و جوان مرد ... حسنروی و علی هیبت و کشّاف کروب و اسد و صابرو ... زهرا صفت و غیرتی و صف شکن و سیّد و سالار ... ابا الغوث و ابا القربه و سقّا و ولی نعمت و عبّاس ... جهانگیر و جهان بخش و جهان دارو ... مصفّا و مواسی و سپه دار و علم گیر و علم دار، ابا الفضل ... از روز ازل با علی و فاطمه بوده است ... همسایه ی دیوار به دیوار، اباالفضل ... هرچند که حر، سیّد الاحرار جهان است ... شد سیّد این سیّد احرار، اباالفضل ... معشوق شدن ، اصل اصولش دوکلام است ... مقیاس ، علیاکبر و معیار، اباالفضل ... در روضه ی رضوان هم اگر روضه گرفتند ... تردید نکن ؛ هست میاندار، اباالفضل ... چون خواست خدا ، نام تو را باب حوائج ... ای کاش تو هم «میثم تمّار» بخواهی ... بردار سرم را بده بر دار، اباالفضل ...