حسن حسینخانی

دوباره کوچه‌ها را غم گرفته

1834
4
دوباره کوچه‌ها را غم گرفته
زمین و آسمان ماتم گرفته

رسید از راه ماه بی‌قراری
دوباره بزم روضه، اشک و زاری

دوباره شورِ شیدایی، محرّم
مه ماتم چه زیبایی، محرّم

دوباره مجلس سینه زنی، دَم
دوباره جمع یاران، پای پرچم

بیا تا قدر هیئت را بدانیم
به پای بیرق مولا بمانیم

بیا از معصیت توبه نماییم
بیا از داغ غفلت‌ها درآییم

بیا تا نوکر ارباب باشیم
بسوزیم از غمش، بی‌تاب باشیم

غلامیِ درِ این خانه، عشق است
پریشانی، دل دیوانِ عشق است

بزن بوسه، به پرچم‌های ارباب
صفای روضه‌ها را خوب دریاب

صدایی می‌رسد از عرشِ اعلاء
به پاس حُرمت فرزند زهرا

سیه پوشید و ناله سر‌نمایید
فغان بر کشته‌ی بی‌سر نمایید

دوباره کوچه‌ها را غم گرفته
زمین و آسمان ماتم گرفته

رسید از راه ماه بی‌قراری
دوباره بزم روضه اشک و زاری

دوباره شورِ شیدایی، محرّم
مه ماتم چه زیبایی، محرّم

دوباره مجلس سینه زنی، دم
دوباره جمع یاران پای پرچم

بیا تا قدر هیئت را بدانیم
به پای بیرق مولا بمانیم

بیا از معصیت توبه نماییم
بیا از داغ غفلت‌ها درآییم

بیا تا نوکر ارباب باشیم
بسوزیم از غمش، بی‌تاب باشیم

غلامیِ درِ این خانه، عشق است
پریشانی، دل دیوانِ عشق است

بزن بوسه، به پرچم‌های ارباب
صفای روضه‌ها را خوب دریاب

صدایی می‌رسد از عرشِ اعلاء
به پاس حرمت فرزند زهرا

سیه پوشید و ناله سر‌نمایید
فغان بر کشته‌ی بی‌سر نمایید

صدای قافله می‌آید از دور

(چرا آشفته احوالی؟
چرا از سینه می‌نالی؟

چرا خیره بر گودالی؟) 2

((برادر جان، به دلشوره، اسیرم من) 2
دعایی کن، که قبل از تو، بمیرم من) 2

(علم روی دوش علمداره) 2
عقیله، عجب عزتی داره

خدا عزتش رو نگهداره

الهی نشه خون دل زینب
نشه بی کسی قاتل زینب

جدایی نشه حاصل زینب

پای اولیاء مخدره زینب
روی زانویِ اکبرِ لیلا

دو‌رتا‌دور او بنی‌هاشم
تحت فرمانِ حضرت سقّا

یوسفان قبیله‌ی حیدر
مریمان عشیره‌ی زهرا

کعبه می‌بیند و طواف ملک
چشم تا کار می‌کند اینجا

هیچ‌کس ندیده به چشم خودش
این‌همه آفتاب در یکجا

دارد این قافله‌ی زهرایی
دختران عفیفه و نوپا

همه با احترام و با معجر
همه در پرده‌های حُجب و حیا

(پرده را از مقابل زینب
باد حتّی نمی‌برد بالا) 2

می‎‌رسیدند و یاد می‌کردند
از سر و تشت و حضرت یحیی

حق نگهدار اینهمه مجنون
حق نگهدار اینهمه لیلا

برادر جان به دلشوره اسیرم من
دعایی کن که قبل از تو بمیرم من

*******

چرا آشفته احوالی؟
چرا در سینه می‌نالی؟
چرا خیره بر گودالی؟

(برادر جان، به دلشوره، اسیرم من
دعایی کن، که قبل از تو، بمیرم من)

علم روی دوش علمداره
عقیله، عجب عزتی داره
خدا عزتش رو نگهداره

الهی نشه خون دل زینب
نشه بی کسی قاتل زینب
جدایی نشه حاصل زینب

******

پای اولیاء مخدره زینب
روی زانویِ اکبرِ لیلا

دو‌رتا‌دور او بنی‌هاشم
تحت فرمانِ حضرت سقّا

یوسفان قبیله‌ی حیدر
مریمان عشیره‌ی زهرا

کعبه می‌بیند و طواف مَلک
چشم تا کار می‌کند اینجا

هیچ‌کس ندیده به چشم خودش
این‌همه آفتاب در یکجا

دارد این قافله‌ی زهرایی
دخترانی عفیفه و نوپا

همه با احترام و با مَعجَر
همه در پرده‌های حُجب و حیا

پرده را از مقابل زینب
باد حتّی نمی‌برد بالا

می‎‌رسیدند و یاد می‌کردند
از سر و تشت و حضرت یحیی

حق نگهدار این‌همه مجنون
حق نگهدار این‌همه لیلا

(برادر جان، به دلشوره، اسیرم من
دعایی کن، که قبل از تو، بمیرم من)

********

رفتی وبعدِ تو از من چه دلی سوزاندند
با دلِ سوخته ازداغ برادر، چه کنم؟

به خدا عمّه شدن دردسرش بسیار است
دست تنهایم و با اینهمه دختر، چه کنم؟

در سفر همسفران خاطره‌ها می‌گویند
آه با خاطره‌ی شمر ستمگر چه کنم؟

*********

(کی عندلیب گلشن جان آمدی؟ بیا
ره گم نگشته خوش به نشان آمدی، بیا)

آرام خفته بود و سر از خاک برنداشت
گویی که از مصیبت خواهر خبر نداشت

شب ترسناک بود و سراسیمه می‌دوید
طفلی که غیرِ عمّه، امیدِ دگر نداشت

طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت

می‌رفت زآشیانه‌ی آتش گرفته‌ای
یک مشت جوجه‌های کبوتر که پر نداشت

چون چاره نیست می‌روم و می‌گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمت

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش