جلوه ای بود، جلالی و جمالی آمد بركه ای بود در آن عكس هلالی آمد حس پرواز به سر بود كه بالی آمد حافظ و نیت ما بود كه فالی آمد شاه شمشادقدان، خسرو شیرین دهنان كه به مژگان شِكَنَد قلبِ همه صف شكنان بال جبریل پر كوچكی از شه پر كیست قرص خورشید زمین خورده و خاكستر كیست ذوالفقاری كه دو دم داشته در محضر كیست دستمالی كه به سر داشت علی بر سر كیست كیست این مرد كه شمشیر دو پیكر دارد بین میدان زره حضرت حیدر دارد به ثناگویی او عرش قلم بردارد بانگ تكبیر حرم شور حرم بردارد وای اگر بر سر این خاك قدم بردارد چه رسد تا به زمانی كه علم بردارد ماه بین الحرمین است، ابوالفضل علی شرف الشمس حسین است، ابوالفضل علی چشم چرخیده و انگار زمین دم كرده ابرویی خورده گره مرگ مجسم كرده مِیمَنه، مِیسَره را باز جهنم كرده ترس را اولین این رزم مجسم كرده می رسد تا به مدینه رجزش آوایش و شنید اُم بَنین نعره ی یا زهرایش دل ما را به حرم باز خیالش برده تا گدا آمده از یاد سوالش برده نه فقط سینه زنش رزق حلالش برده ارمنی آمده و خرجیِ سالش برده بس كه بخشیده به ما، خلق طلبكارش هست بیشتر با گره كور سَر و كارش هست كودكان زیر پرش زیر پرش می آیند یك عشیره همگی دور و برش می آیند همه با عطر دعای سحرش می آیند پیش گهواره همه با خبرش می آیند باز هم گشت بلندی حرم دوش عمو باز هم دختركی رفت قلمدوش عمو لشگری چشم شد از بس قد و بالا دارد چشم و مژگان بنگر ساحل دریا دارد تیر حق داشت اگر خورد تماشا دارد نیزه بیچاره شد از بس رخ زیبا دارد چشم خورد عاقبت این چشم كه حیران كرده خیمه ها را غم یك مشك پریشان كرده مشك بر سینه ولی مشك به تن دوخته شد آنقدر خورد كه جوشن به بدن دوخته شد مثل تیری كه به تابوت حسن دوخته شد چشم مژگان، همه از تیر زدن دوخته شد تیرها از دو طرف آمد و تن پُرخون شد نیزه ای خوردی و از سمت دگر بیرون شد بر سر راه عجب بال و پری افتاده می رسد شاه ولی با كمری افتاده پای این آب تن مختصری افتاده سَرِ این كتف چه آمد، تبری افتاده همه بودند مگر خاك پر از ماه كند تبری آمده تا قد تو كوتاه كند تیری از حرمله در گوشه ی ابرو خورده ضربه ی سَرزده ای بر سر بازو خورده وای بدجور عمودی به سر او خورده كه سرت بر نوك یك نیزه به پهلو خورده باد آورد پر خوود تو را تا خیمه دختری جیغ كشید، آه خدایا خیمه