بین کوفه سرگردونم تو این غربت نیمهجونم زجرم دادن با حرفاشون دنبال تو شمشیراشون رو خاکا افتاده تنم جاری خونه از بدنم اما دلواپس تو بود دزد کهنه پیرهنم ای وای من، ای وای من... سرنیزهها، آقا تیزن این نامردا، خیلی هیزن وقتی صحبت از گوشوارهست درد مسلم گوش پارهست برگرد و زینبو ببَر بعد از تو میشه دربهدر میبینه رو پیرهنت خون قلب و خون جگر شرمندهام من از رباب از اصغر و از قحط آب از حنجر و کهنه خنجر از گودال و جسم بیسر اینجا حرف از اسارته از کینه و جسارته صحبت نعل تازه و پیکر پاره پارهته